English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
staff duty وفیفه ستادی
Other Matches
staff section بخش ستادی
e hour وقت ستادی
staff coordination هماهنگی ستادی
staff duty ماموریت ستادی
staff duty کار ستادی
staff estimate براورد ستادی
staff study بررسی ستادی
staff supervision نظارت ستادی
staff پرسنل ستاد ستادی
directorate هیئت مدیره ستادی
staffed پرسنل ستاد ستادی
staffs پرسنل ستاد ستادی
directorates هیئت مدیره ستادی
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
e hour وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
assignments وفیفه
assignment وفیفه
functioned وفیفه
obligation وفیفه
obligations وفیفه
sorb وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
inofficious بی وفیفه
devoir وفیفه
activity وفیفه
activities وفیفه
offices وفیفه
office وفیفه
duty وفیفه
pensions وفیفه
pension وفیفه
worked وفیفه
work وفیفه
taskwork وفیفه
responsibilities وفیفه
serviced وفیفه
task وفیفه
functions وفیفه
responsibility وفیفه
service وفیفه
tasks وفیفه
role وفیفه
roles وفیفه
function وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
military service نظام وفیفه
functionery وفیفه دار
religious duty فرض وفیفه
sense of duty حس وفیفه شناسی
conscripting سرباز وفیفه
seaman recruit ناوی وفیفه
functionally ازلحاظ وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
dereliction of duty ترک وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
dutifulness وفیفه شناسی
naval conscript ناوی وفیفه
tasks امرمهم وفیفه
neurility وفیفه اعصاب
obligated reservist مشمول وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
inofficious وفیفه نشناس
obligor مشمول وفیفه
compulsory service خدمت وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
breach of duty ترک وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
annuitant وفیفه خور
feal وفیفه شناس
offices کار وفیفه
propositional function وفیفه حسی
office کار وفیفه
obstriction قرارداد وفیفه
duty-bound حینانجام وفیفه
conscientious وفیفه شناس
functioned وفیفه داشتن
dutiful وفیفه شناس
task management مدیریت وفیفه
beneficiary وفیفه خوار
beneficiaries وفیفه خوار
service نظام وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
the d. of duty ادای وفیفه
undutiful وفیفه نشناس
stipendiary وفیفه خوار
stipendiaries وفیفه خوار
draft سرباز وفیفه
functions وفیفه داشتن
function وفیفه داشتن
draftees سربازان وفیفه
functional وفیفه دار
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
conscript سرباز وفیفه
task امرمهم وفیفه
fealties وفیفه شناسی
fealty وفیفه شناسی
loyal وفیفه شناس
conscripted سرباز وفیفه
drafted سرباز وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
serviced نظام وفیفه
drafts سرباز وفیفه
loyalties وفیفه شناسی
conscription نظام وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
key assignments وفیفه دهی کلیدها
functionate انجام وفیفه کردن
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
while on duty حین انجام وفیفه
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
conscript army ارتش سربازان وفیفه
leal وفیفه شناس حقشناس
supererogation افراط در انجام وفیفه
task control block بلاک کنترل وفیفه
observantly از روی وفیفه شناسی
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
line of duty نحوه انجام وفیفه
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
ready for duty اماده انجام وفیفه
functional unit واحد وفیفه مند
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
functioned وفیفه عمل کردن
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
duteous وفیفه شناس مطیع
functional تابعی وفیفه مندی
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
conscription law قانون نظام وفیفه
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
military service خدمت نظام وفیفه
feasance انجام وفیفه کردن
functional character دخشه وفیفه بندی
functional design طرح وفیفه مندی
function وفیفه عمل کردن
functions وفیفه عمل کردن
harnessing حین انجام وفیفه
harnessed حین انجام وفیفه
function code رمز وفیفه نما
harness حین انجام وفیفه
functional diagram نمودار وفیفه مندی
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
pensioner وفیفه خوار مستمری بگیر
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
pensioners وفیفه خوار مستمری بگیر
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
chancery مقام یا وفیفه صدارت عظمی
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
liability to military service مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
intelligence department ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
slacker کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slackers کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hear footsteps عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
unprofitable servants مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com