Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
duty to god
وفیفه شخص نسبت به خدا
Other Matches
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
offices
وفیفه
sorb
وفیفه
inofficious
بی وفیفه
devoir
وفیفه
that is your duty and not mine
نه وفیفه من
taskwork
وفیفه
responsibility
وفیفه
responsibilities
وفیفه
activity
وفیفه
pensions
وفیفه
office
وفیفه
activities
وفیفه
functioned
وفیفه
function
وفیفه
functions
وفیفه
roles
وفیفه
role
وفیفه
assignment
وفیفه
assignments
وفیفه
tasks
وفیفه
duty
وفیفه
obligation
وفیفه
serviced
وفیفه
obligations
وفیفه
work
وفیفه
worked
وفیفه
task
وفیفه
pension
وفیفه
service
وفیفه
reserve officer
افسر وفیفه
draftees
سربازان وفیفه
conscripted
سرباز وفیفه
sense of duty
حس وفیفه شناسی
staff duty
وفیفه ستادی
stipendiary
وفیفه خوار
functions
وفیفه داشتن
conscript
سرباز وفیفه
loyalties
وفیفه شناسی
loyalty
وفیفه شناسی
religious duty
فرض وفیفه
conscription
نظام وفیفه
functional
وفیفه دار
conscripting
سرباز وفیفه
seaman recruit
ناوی وفیفه
conscientious
وفیفه شناس
conscripts
سرباز وفیفه
the d. of duty
انجام وفیفه
the d. of duty
ادای وفیفه
dereliction of duty
ترک وفیفه
dereliction of duty
وفیفه نشناسی
beneficiaries
وفیفه خوار
beneficiary
وفیفه خوار
propositional function
وفیفه حسی
task management
مدیریت وفیفه
office
کار وفیفه
irresponsibility
وفیفه نشناسی
obstriction
قرارداد وفیفه
naval conscript
ناوی وفیفه
stipendiaries
وفیفه خوار
military service
نظام وفیفه
neurility
وفیفه اعصاب
obligated reservist
مشمول وفیفه
loyal
وفیفه شناس
annuitant
وفیفه خور
obligor
مشمول وفیفه
offices
کار وفیفه
inofficious
وفیفه نشناس
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
functionally
ازلحاظ وفیفه
laspe from duty
ترک وفیفه
drafts
سرباز وفیفه
lapse from duty
ترک وفیفه
functionery
وفیفه دار
dutifulness
وفیفه شناسی
duty-bound
حینانجام وفیفه
fealties
وفیفه شناسی
fealty
وفیفه شناسی
irresponsible
وفیفه نشناس
compulsory service
خدمت وفیفه
incumbency
وفیفه لزوم
draft
سرباز وفیفه
drafted
سرباز وفیفه
tasks
امرمهم وفیفه
serviced
نظام وفیفه
service
نظام وفیفه
dutiful
وفیفه شناس
feal
وفیفه شناس
task
امرمهم وفیفه
function
وفیفه داشتن
breach of duty
ترک وفیفه
undutiful
وفیفه نشناس
functioned
وفیفه داشتن
burden of proof
وفیفه اثبات
functional design
طرح وفیفه مندی
functional
تابعی وفیفه مندی
conscription law
قانون نظام وفیفه
functional diagram
نمودار وفیفه مندی
that is your duty and not mine
این وفیفه شماست
military service
خدمت نظام وفیفه
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
functionate
انجام وفیفه کردن
functional unit
واحد وفیفه مند
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
feasance
انجام وفیفه کردن
duteous
وفیفه شناس مطیع
i deed it my duty to
وفیفه خود می دانم که
ready for duty
اماده انجام وفیفه
supererogation
افراط در انجام وفیفه
task control block
بلاک کنترل وفیفه
while on duty
حین انجام وفیفه
functional character
دخشه وفیفه بندی
harnessing
حین انجام وفیفه
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
barrel
وفیفه هدایت در یک ترمینال
functioned
وفیفه عمل کردن
functions
وفیفه عمل کردن
function
وفیفه عمل کردن
function code
رمز وفیفه نما
barrels
وفیفه هدایت در یک ترمینال
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
line of duty
نحوه انجام وفیفه
bounden duty
وفیفه واجب یا لازم
key assignments
وفیفه دهی کلیدها
harnessed
حین انجام وفیفه
harness
حین انجام وفیفه
observantly
از روی وفیفه شناسی
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
leal
وفیفه شناس حقشناس
supererogation
انجام کاری بیش از حد وفیفه
conscript
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
به خدمت وفیفه احضار کردن
pensioners
وفیفه خوار مستمری بگیر
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
pensioner
وفیفه خوار مستمری بگیر
conscripts
به خدمت وفیفه احضار کردن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
chancery
مقام یا وفیفه صدارت عظمی
noncommissioned officer
درجه دار افسر وفیفه
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
mistake while in discharge of duty
خطا در حین انجام وفیفه
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
deontology
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
liability to military service
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
intelligence department
ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
outpensioner
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
slackers
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
slacker
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
security council
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
kinship
نسبت
cognation
نسبت
apropos of
نسبت به
in connexion with
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in regard to
نسبت به
relational
نسبت
in relation to
نسبت به
in respect of
به نسبت
proportional
به نسبت
in the ratio of
به نسبت
in respect of
نسبت به
as compared to
نسبت به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com