English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
Other Matches
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
family allowance معاش اولاد حق اولاد
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
gandey dancer کارگر فصلی کارگر سیار
dead متوفی
deceased متوفی
late متوفی
defunct متوفی
deceased با the متوفی
the defunct شخص متوفی
distribution تقسیم ترکه متوفی
distributions تقسیم ترکه متوفی
decedent شخص متوفی مرحوم
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
obsequy مجلس ترحیم یا تجلیل متوفی فرمانبرداری
the system of رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
metempsychosis حلول روح متوفی در بدن انسان یا جانوردیگری
childless بی اولاد
descendants اولاد
olive branch اولاد
offspring اولاد
slip اولاد
slips اولاد
posterity اولاد
issueless بی اولاد
progency اولاد
progeniture اولاد
impignorate اولاد
progeny اولاد
slipped اولاد
philoprogenitive علاقمند به اولاد
issue کردار اولاد
breeds اولاد اعقاب
descendent اولاد زادگان
endowment for descendants وقف بر اولاد
philoprogenitive اولاد پرست
adamite اولاد ادم
issues کردار اولاد
descendant اولاد زادگان
issued کردار اولاد
breed اولاد اعقاب
primiparous دارای یک اولاد
primipara دارای یک اولاد
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
seeds اولاد تخم اوری
to die without issue بدون اولاد مردن
seed اولاد تخم اوری
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
gast وحشت جانور بدون اولاد
prolicide کشتن اولاد بچه کشی
creditor's bill رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
homogonous تولید کننده اولاد شبیه به والدین
salic law محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dma UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
pocket پولی
mercenaly پولی
pockets پولی
monetary پولی
pecuniary پولی
impecuniosity بی پولی
impecuniousity بی پولی
venal پولی
moneyary پولی
moneyed پولی
grooved pulley پولی شیاردار
monetary school مکتب پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary system سیستم پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary assets دارائیهای پولی
monetary base مبنای پولی
monetary control کنترل پولی
monetary control نظارت پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary deflation انقباض پولی
loose pulley پولی هرزگرد
monetary deflation محدودیت پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary base پایه پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary authorities مقامات پولی
real غیر پولی
polyethylene پولی اتیلن
backing پشتوانه پولی
unit of currency واحد پولی
dealing for money معاملات پولی
money orders حواله پولی
tight money کنترل پولی
pay patient مریض پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary sector بخش پولی
polymyxin پولی میکسین
polywag پولی واگ
money wage مزد پولی
monetary value ارزش پولی
monetary unit واحد پولی
money illusion خطای پولی
money income درامد پولی
money order حواله پولی
financial property داراییهای پولی
monetary targets اهداف پولی
money capital سرمایه پولی
financial property اموال پولی
financial inventory ذخایر پولی
money matters امور پولی
money illusion توهم پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
rate of money wage نرخ مزد پولی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
money rate of interest نرخ بهره پولی
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
national money income درامد ملی پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
nonmonetary income درامد غیر پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
price ارزش پولی کالا
prices ارزش پولی کالا
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
financed تامین هزینه پولی
finance تامین هزینه پولی
gold currency system نظام پولی طلا
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
it was a خوب پولی بود
deflation انقباض پولی رکود
hyperdeflation انقباض پولی شدید
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
gold standard نظام پولی طلا
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
finances تامین هزینه پولی
financing تامین هزینه پولی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
european monetary fund صندوق پولی اروپا
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
bimetallism نظام پولی دو فلزی
european monetary system سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
dollar area منطقه پولی دلار
free capital سرمایه گذار پولی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
easy money پولی که براحتی بدست اید
office وفیفه
activities وفیفه
activity وفیفه
sorb وفیفه
function وفیفه
offices وفیفه
functioned وفیفه
service وفیفه
obligations وفیفه
taskwork وفیفه
roles وفیفه
work وفیفه
obligation وفیفه
worked وفیفه
pension وفیفه
pensions وفیفه
devoir وفیفه
duty وفیفه
responsibilities وفیفه
responsibility وفیفه
assignment وفیفه
role وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
task وفیفه
tasks وفیفه
inofficious بی وفیفه
serviced وفیفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com