Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Is the departure time certain ?
وقت حرکت معلوم است؟
Other Matches
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
assignable
معلوم
inevidence
معلوم
obvious
معلوم
indistinct
نا معلوم
definite
معلوم
known
معلوم
illiquid
نا معلوم
It was revealed that … It transpired that . . .
معلوم شد که ...
active
معلوم
to the fore
معلوم
given
معلوم
overt
معلوم
intelligible
معلوم
invisible
نا معلوم
pronounced
معلوم
sharp cut
معلوم
the active voice
معلوم
determinate
معلوم
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
kithe
معلوم شدن
It was clear that she had lied .
دروغش معلوم شد
known target
هدف معلوم
known distance
فاصله معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …
از قرار معلوم ...
known datum point
ایستگاه معلوم
evidently
از قرار معلوم
cretain
معلوم بعض
known data
عناصر معلوم
familiarizing
معلوم کردن
ascertain
معلوم کردن
discernibly
بطور معلوم
manifestly
بطور معلوم
known distance
مسافت معلوم
given conditions
شرایط معلوم
familiarizes
معلوم کردن
familiarized
معلوم کردن
familiarize
معلوم کردن
familiarising
معلوم کردن
familiarises
معلوم کردن
familiarised
معلوم کردن
ascertains
معلوم کردن
ascertaining
معلوم کردن
ascertained
معلوم کردن
noticeably
بطوربرجسته یا معلوم
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
that depends
معلوم نیست
to bring tl light
معلوم کردن
verb active
فعل معلوم
to come to light
معلوم شدن
to make known
معلوم کردن
the active voice
فعل معلوم
To make known . To signify .
معلوم کردن
vaguest
غیر معلوم
known
معلوم کردن
vague
غیر معلوم
vaguer
غیر معلوم
presumedly
از قرار معلوم
seemingly
از قرار معلوم
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
present participles
وجه وصفی معلوم
present participle
وجه وصفی معلوم
participles
وجه وصفی معلوم
fatherless
فاقد مولف معلوم
It is not known yet . It is not settled yet .
هنوز معلوم نیست
he proved to know the secret
معلوم شد راز را میداند
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
it will manifest it self
معلوم خواهد گشت
obviously
بطور اشکار یا معلوم
deponent
درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
apparent
معلوم وارث مسلم
taskwork
کار معلوم کارناخوشایند
time will tell
در آینده معلوم می شود
participle
وجه وصفی معلوم
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
they are of a doubtful paterni
اصل انها معلوم نیست
determinable
معلوم کردنی انقضاء پذیر
deponont
در فاهر مجهول و در باطن معلوم
known datum point
نقطهای با مختصات وگرای معلوم
typed
نوع خون را معلوم کردن
pedigreed
دارای نسب یادودمان معلوم
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
type
نوع خون را معلوم کردن
Known and unknown .
معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
We know it for a fact that…
برایمان کاملا" معلوم است که ...
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
his fate is sealed
سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
we shall see
تا ببینم بعد معلوم میشود
types
نوع خون را معلوم کردن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
It was evident from the start.
از اول کار معلوم بود
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
seal one's fate
سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
Presumably she hasnt arrived yet .
از قرار معلوم هنوز واردنشده است
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
He is known to the police .
هویتش نزد پلیس معلوم است
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
parameter
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
this line does not scan
وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
certify
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
parameters
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certifies
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
duty rated
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
there is no time like the present
<idiom>
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
bailment
امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
bounding overwatch
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile
بدون حرکت بی حرکت
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
bids
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
he talks very indistinctly
بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
aerodynamics
مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
trend line
یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march
سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
convoy schedule
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
hamilton's equations of motion
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
specifies
معین کردن معلوم کردن
specify
معین کردن معلوم کردن
locates
تعیین کردن معلوم کردن
to reveal itself
فاش شدن معلوم شدن
locate
تعیین کردن معلوم کردن
located
تعیین کردن معلوم کردن
locating
تعیین کردن معلوم کردن
specifying
معین کردن معلوم کردن
reveals
فاش کردن معلوم کردن
uncovering
معلوم کردن فاهر کردن
manifest
معلوم کردن فاش کردن
manifested
معلوم کردن فاش کردن
manifesting
معلوم کردن فاش کردن
manifests
معلوم کردن فاش کردن
uncovers
معلوم کردن فاهر کردن
revealed
فاش کردن معلوم کردن
reveal
فاش کردن معلوم کردن
uncover
معلوم کردن فاهر کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
k day
روز حرکت کاروان دریایی روز شروع حرکت کاروان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com