Dictiornary-Farsi | وقت را ببازی گذراندن طفره زدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (2 milliseconds)

English	Persian
dallied	وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallies	وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dally	وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallying	وقت را ببازی گذراندن طفره زدن


Other Matches

to play away	ببازی گذرانیدن درقمارباختن
jests	ببازی گرفتن شوخی کردن
jest	ببازی گرفتن شوخی کردن
dodgy	طفره رو
dalliance	طفره
elusion	طفره
truants	طفره رو
evasive	طفره زن
balker	طفره رو
runaround	طفره
balky	طفره رو
dallier	طفره زن
ca'canny	طفره
stick-in-the-muds	طفره رو
stick-in-the-mud	طفره رو
stick in the mud	طفره رو
tergiversator	طفره رو
procrastination	طفره
put off	طفره
procrastinator	طفره رو
truant	طفره رو
shirk	طفره رو
subterfuge	طفره
goldbrick	طفره رو
elusive	طفره زن
avoidance	طفره
shirking	طفره رو
evasion	طفره
evasions	طفره
dodgers	طفره رو
deflections	طفره
deflection	طفره
dodger	طفره رو
jink	طفره
shirks	طفره رو
subterfuges	طفره
shirked	طفره رو
survived	گذراندن
to have a rough time	بد گذراندن
averts	گذراندن
averting	گذراندن
to be at ease	به گذراندن
averted	گذراندن
avert	گذراندن
survives	گذراندن
surviving	گذراندن
survive	گذراندن
passes	گذراندن
passed	گذراندن
pass	گذراندن
to rime away one's time	گذراندن
to make a shift	گذراندن
evaded	طفره زدن از
evades	طفره زدن از
funk	طفره زدن
evadable	طفره پذیر
evading	طفره زدن از
evadingly	طفره زنان
dodgery	طفره روی
evasible	طفره زدنی
stall	طفره زدن
goby	طفره پیشگیری
stalling	طفره زدن
evasion	طفره رفتن
evasions	طفره رفتن
baulk	ردکردن طفره
wriggling	طفره زدن
shirks	طفره زدن
shirking	طفره زدن
bilk	طفره زدن
elusory	طفره امیز
escape mechanism	طفره وتعلل
evade	طفره زدن از
baulk	طفره رفتن
fudging	طفره رفتن
fudges	طفره رفتن
fudged	طفره رفتن
fudge	طفره رفتن
aviod	طفره زدن از
evasively	از روی طفره
shirk	طفره زدن
shirked	طفره زدن
truancy	طفره زنی
wriggles	طفره زدن
wriggled	طفره زدن
balks	طفره رفتن از
balking	طفره رفتن از
balk	طفره رفتن از
dodging	طفره زدن
dodges	طفره زدن
shirker	ادم طفره رو
prorogation	طفره زنی
prolongate	طفره رفتن
procrastinatory	طفره امیز
defaulters	قصورکننده طفره زن
baulked	طفره رفتن از
hem and haw <idiom>	طفره رفتن
get round	طفره رفتن
baulking	طفره رفتن از
defaulter	قصورکننده طفره زن
dodged	طفره زدن
dodge	طفره زدن
doff	طفره رفتن
hedge	طفره زدن
wriggle	طفره زدن
fetches	بهانه طفره
avoid	طفره رفتن از
avoided	طفره رفتن از
avoiding	طفره رفتن از
avoids	طفره رفتن از
fetched	بهانه طفره
fetch	بهانه طفره
baulks	طفره رفتن از
doffed	طفره رفتن
ineludible	طفره نزدنی
doffs	طفره رفتن
balked	طفره رفتن از
hedges	طفره زدن
jink	طفره رفتن
hedged	طفره زدن
doffing	طفره رفتن
idle	وقت گذراندن
Sunday	یکشنبه را گذراندن
Sundays	یکشنبه را گذراندن
filtering	از صافی گذراندن
idles	وقت گذراندن
idlest	وقت گذراندن
idled	وقت گذراندن
piddles	وقت گذراندن
aestivate	تابستان را گذراندن
temporised	وقت گذراندن
to enjoy oneself	خوش گذراندن
temporalize	وقت گذراندن
leach	از صافی گذراندن
laugh away	با خنده گذراندن
play away	به بازی گذراندن
niggle	وقت گذراندن
niggled	وقت گذراندن
niggles	وقت گذراندن
interlace	ازهم گذراندن
filtration	از صافی گذراندن
filrate	از صافی گذراندن
piddle	وقت گذراندن
piddled	وقت گذراندن
to gain time	به بهانه گذراندن
temporizes	وقت گذراندن
to sleep away one's time	بخواب گذراندن
temporizing	وقت گذراندن
to rub through or along	بسختی گذراندن
belate	ازموقع گذراندن
to rough it	سخت گذراندن
To overstep the mark. To go too far.	از حد معمول گذراندن
temporized	وقت گذراندن
to laugh away	با خنده گذراندن
temporize	وقت گذراندن
temporising	وقت گذراندن
temporises	وقت گذراندن
token passing	گذراندن نشانه
subterfuges	طفره زنی اختفاء
to beg the question	طفره رفتن از پرسشی
subterfuge	طفره زنی اختفاء
evasiveness	تمایل به طفره یاگریز
elusively	از روی طفره یا خدعه
parrying	دورسازی طفره رفتن
parry	دورسازی طفره رفتن
stalling	دور سرگرداندن طفره
stall	دور سرگرداندن طفره
parried	دورسازی طفره رفتن
parries	دورسازی طفره رفتن
dawdles	بیهوده وقت گذراندن
procrastinates	بدفع الوقت گذراندن
moon	بیهوده وقت گذراندن
jauk	بیهوده وقت گذراندن
infltrate	از سوراخهای صافی گذراندن
procrastinating	بدفع الوقت گذراندن
hang around	وقت را به بطالت گذراندن
dawdled	بیهوده وقت گذراندن
dawdle	بیهوده وقت گذراندن
get through	به پایان رساندن گذراندن
to talk away	بصحبت یاگفتگو گذراندن
passes	گذراندن تصویب شدن
get on	گذران کردن گذراندن
procrastinated	بدفع الوقت گذراندن
procrastinate	بدفع الوقت گذراندن
grips	بریدگی برای گذراندن اب
moons	بیهوده وقت گذراندن
gripping	بریدگی برای گذراندن اب
serve one's term of imprisonment	حبس خود را گذراندن
gripped	بریدگی برای گذراندن اب
grip	بریدگی برای گذراندن اب
to loaf a way one's time	بیهوده وقت گذراندن
to lop a bout	بیهوده وقت گذراندن
to mope a way	به افسردگی و پکری گذراندن
to muck a bout	بیهوده وقت گذراندن
dawdling	بیهوده وقت گذراندن
outwear	کهنه شدن گذراندن
To pass a bI'll through parliament .	لایحه یی را از مجلس گذراندن
loaf	وقت را بیهوده گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .	از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
temporalize	بدفع الوقت گذراندن