Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
Other Matches
indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
interrupting	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparent	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
opercular	سر پوشی
renouncement	چشم پوشی
obliviously	باچشم پوشی
up front	بیپرده پوشی
abnegation	چشم پوشی
renunciation	چشم پوشی
connivance	چشم پوشی
gloze	عیب پوشی
waiver	چشم پوشی
dandyism	شیک پوشی
condonation	چشم پوشی
opaqueness	پشت پوشی
obliviousness	چشم پوشی
planking	تخته پوشی
ligation	لیگاند پوشی
glozing	پرده پوشی
conniving	چشم پوشی کردن
condone	چشم پوشی کردن از
condoned	چشم پوشی کردن از
waived	چشم پوشی کردن
waive	چشم پوشی کردن
waives	چشم پوشی کردن
ignore	چشم پوشی کردن
ignored	چشم پوشی کردن
condones	چشم پوشی کردن از
ignores	چشم پوشی کردن
ignoring	چشم پوشی کردن
condoning	چشم پوشی کردن از
to blanch over	پرده پوشی کردن
glozingly	ازراه عیب پوشی
connives	چشم پوشی کردن
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) .	عیب پوشی کردن
eonism	مبدل پوشی جنسی
connive	چشم پوشی کردن
connived	چشم پوشی کردن
secrecy	راز پوشی پوشیدگی
transvestism	مبدل پوشی جنسی
dandify	شیک پوشی کردن
negligible	قابل چشم پوشی
furring	تخته پوشی دولا
mumming	نقاب پوشی و لال بازی
glasnost	صراحت و احتراز از پرده پوشی
planking	تخته پوشی چوب فرش
renunciatory	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciative	مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
overlooks	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlook	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
not give someone the time of day <idiom>	تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
irrevocable	غیرقابل برگشت
quenchless	غیرقابل جلوگیری
unreadable	غیرقابل خواندن
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
untouchability	غیرقابل لمس
unpromising	غیرقابل اطمینان
unutilizable	غیرقابل استفاده
ungovernable	غیرقابل کنترل
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
unappealable	غیرقابل استیناف
unassailable	غیرقابل بحث
inexplosive	غیرقابل انفجار
ineffability	غیرقابل توصیفی
indistributable	غیرقابل توزیع
indissolubly	بطور غیرقابل حل
indiscrete	غیرقابل تشخیص
incorrodible	غیرقابل تحلیل
incontestable	غیرقابل بحث
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
inapprehensible	غیرقابل ادراک
implausibility	غیرقابل قبولی
unusable	غیرقابل استفاده
acataletic	غیرقابل فهم
beyond bearing	غیرقابل تحمل
fordless	غیرقابل عبور
flexionless	غیرقابل صرف
checkless	غیرقابل جلوگیری
inexplosive	غیرقابل احتراق
insociable	غیرقابل امیزش
unassailable	غیرقابل حمله
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable	غیرقابل انتقال
not negotiable	غیرقابل معامله
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
unthinkable	غیرقابل فکر
out of the way	غیرقابل دسترس
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
irredeemable	غیرقابل خریداری
unquestioning	غیرقابل اعتراض
indefensible	غیرقابل دفاع
unprintable	غیرقابل چاپ
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
unpredictable	غیرقابل استناد
irrespirable	غیرقابل استنشاق
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
infrangible	غیرقابل نقض
unquestionable	غیرقابل اعتراض
ineluctable	غیرقابل مقاومت
dilemma	معمای غیرقابل حل
dilemmas	معمای غیرقابل حل
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
watertight	غیرقابل نفوذ اب
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
uncompromising	غیرقابل انعطاف
inescapable	غیرقابل اجتناب
built-in	غیرقابل انتقال
unerring	غیرقابل لغزش
irremediable	غیرقابل استرداد
unprofitable	غیرقابل استفاده
unmentionable	غیرقابل گوشزد
inaccessible	غیرقابل دسترس
unreliable	غیرقابل اعتماد
inappellable	غیرقابل استیناف
uncontrollably	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
impermeable	غیرقابل نفوذ
indecipherable	غیرقابل استخراج
indecipherable	غیرقابل کشف
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
obsolete	غیرقابل استفاده
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
untenable	غیرقابل دفاع
inalienable	غیرقابل انتقال
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
incomparable	غیرقابل مقایسه
irrefutable	غیرقابل تکذیب
invaluable	غیرقابل تخمین
condonation	اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
dead lock	وقفه
hold back	وقفه
hoid up	وقفه
blocks	وقفه
abeyance or adeyancy	وقفه
at a stretch	بی وقفه
jib	وقفه
abeyance	وقفه
interrupt	وقفه
stationed	وقفه
down time	وقفه
chasm	وقفه
unabated <adj.>	بی وقفه
chasms	وقفه
interrupting	وقفه
discontinuance	وقفه
desuetude	وقفه
stations	وقفه
station	وقفه
arrest	وقفه
uninterrupted	بی وقفه
pause	وقفه
paused	وقفه
pauses	وقفه
pausing	وقفه
gap	وقفه
gaps	وقفه
interval	وقفه
suspensions	وقفه
paralysis	وقفه
suspension	وقفه
interruption	وقفه
standstil	وقفه
hiatus	وقفه
jibs	وقفه
jibbing	وقفه
jibbed	وقفه
cease	وقفه
ceases	وقفه
ceasing	وقفه
breaks	وقفه
break	وقفه
stound	وقفه
interruptions	وقفه
blocking	وقفه
block	وقفه
blocked	وقفه
ceased	وقفه
deadlock	وقفه
standstill	وقفه
interrupts	وقفه
arrested	وقفه
stick	وقفه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com