Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
Other Matches
IRQ
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
combat essential
اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
critical facility
تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
vitalistic
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalist
خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
island
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
protempore
موقت شاغل مقامی بطور موقت
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
way of life
فعالیتهای روزانه
make work activities
فعالیتهای کاربر
taxable activities
فعالیتهای مشمول مالیات
nonmarket activities
فعالیتهای غیر بازاری
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
activities
رکورد فعالیتهای انجام شده
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
activity
رکورد فعالیتهای انجام شده
extracurricular
فعالیتهای فوق برنامهای دانش اموز
entrepremership
اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
brain death
از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
aprFs-ski
فعالیتهای عمومی و سرگرمیهای موجود در پناهگاههای اسکی
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
fellow traveler
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
essential
حیاتی
quintessential
<adj.>
حیاتی
major
<adj.>
حیاتی
triphibian
سه حیاتی
triphibious
سه حیاتی
unalterable
<adj.>
حیاتی
vital
<adj.>
حیاتی
vital
حیاتی
essentials
حیاتی
inevitable
<adj.>
حیاتی
of vital importance
حیاتی
indispensable
<adj.>
حیاتی
inalienable
<adj.>
حیاتی
unalienable
<adj.>
حیاتی
absolute
<adj.>
حیاتی
substantive
[essential]
<adj.>
حیاتی
essential
<adj.>
حیاتی
biotic
حیاتی
lifeblood
نیروی حیاتی
vitalism
حیاتی نگری
vital necessity
ضرورت حیاتی
homeostasis
تعادل حیاتی
vital area
منطقه حیاتی
elanvital
نشاط حیاتی
vitality
نیروی حیاتی
biogeography
جغرافیای حیاتی
oeuvre
کار حیاتی
lifeblood
خون حیاتی
stamina
نیروی حیاتی
lebensraum
فضای حیاتی
life zone
منطقه حیاتی
critical intelligence
اطلاعات حیاتی
vital interest
مصلحت حیاتی
vital index
شاخص حیاتی
vital capacity
گنجایش حیاتی
vital statistics
امارهای حیاتی
elanvital
نیروی حیاتی
vital statistics
امار حیاتی
critical
حیاتی بحرانی
urgent priority
تقدم حیاتی
essential supply
اماد حیاتی
vital capacity
فرفیت حیاتی
vital force
نیروی حیاتی
vital ground
زمین حیاتی
biocatalyst
کاتالیزورهای حیاتی
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
vitality
قدرت یا خاصیت حیاتی
keyitem
اقلام ضروری و حیاتی
emergencies
غیر منتظره حیاتی
emergency
غیر منتظره حیاتی
critical materials
اقلام حیاتی و مهم
biogeographic
مربوط به جغرافیای حیاتی
vitals
اعضای حیاتی و موثربدن
vivacity
نشاط نیروی حیاتی
vital area
منطقه حیاتی پدافند هوایی
sensitive
حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
urgency of need
حیاتی بودن احتیاج به اماد
mission essential
حیاتی از نظر انجام ماموریت
diastase
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
essential item list
فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
backstreet
فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
capital
قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
life cycle
مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
slumps
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slump
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
anticatalyst
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
masters
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
mastered
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
estrogen
ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
plastogene
اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
thrashing
1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
interrupts
وقفه
gap
وقفه
chasms
وقفه
chasm
وقفه
gaps
وقفه
suspension
وقفه
pausing
وقفه
pauses
وقفه
cease
وقفه
ceased
وقفه
ceases
وقفه
arrest
وقفه
ceasing
وقفه
pause
وقفه
paused
وقفه
arrested
وقفه
arrests
وقفه
hiatus
وقفه
paralysis
وقفه
interrupting
وقفه
jibbing
وقفه
jibbed
وقفه
jib
وقفه
breaks
وقفه
interrupt
وقفه
abeyance
وقفه
jibs
وقفه
blocks
وقفه
stick
وقفه
interval
وقفه
interruption
وقفه
interruptions
وقفه
deadlock
وقفه
standstill
وقفه
blocking
وقفه
block
وقفه
blocked
وقفه
break
وقفه
abeyance or adeyancy
وقفه
desuetude
وقفه
stound
وقفه
down time
وقفه
stations
وقفه
stationed
وقفه
uninterrupted
بی وقفه
suspensions
وقفه
station
وقفه
hold back
وقفه
standstil
وقفه
hoid up
وقفه
discontinuance
وقفه
at a stretch
بی وقفه
dead lock
وقفه
unabated
<adj.>
بی وقفه
service industries
فعالیتهای خدماتی اشتغالهای خدماتی
machine interupption
وقفه ماشین
sticking voltage
ولتاژ وقفه
massed practice
تمرین بی وقفه
run on
بدون وقفه
time out
وقفه فاصله
unceasing
بدون وقفه
massed learning
یادگیری بی وقفه
program interrupt
وقفه برنامه
nerve block
وقفه عصبی
priority interrupt
وقفه اولویت
system interrupt
وقفه سیستم
work stoppage
وقفه در کار
flashback
وقفه زمانی
flashbacks
وقفه زمانی
wind rocked out
وقفه تنفسی
interval
ایست وقفه
vectored interrupt
وقفه برداری
full stop
وقفه کامل
full stops
وقفه کامل
uninterrupted duty
کار بی وقفه
interrupt driven
وقفه گرا
continous cycle
دوره بی وقفه
caesura
وقفه ایست
affect block
وقفه عاطفه
external interrupt
وقفه خارجی
interrupt handler
گرداننده وقفه
blocking period
دوره وقفه
interrupt vector
بردار وقفه
betweentimes
درمدت وقفه
automatic interrupt
وقفه خودکار
interrupts
ناتوان کردن وقفه
insolvency
وقفه در پرداخت دیون
interrupts
حرکت دادن وقفه
ups
تامین برق بی وقفه
disarms
ثیرات وقفه شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com