Total search result: 207 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
peak voltage |
ولتاژ حداکثر |
|
|
Search result with all words |
|
maximum gate trigger voltage |
ولتاژ احتراق حداکثر |
maximum operating voltage |
ولتاژ کار حداکثر |
maximum output voltage |
ولتاژ خروجی حداکثر |
maximum permissible voltage |
ولتاژ مجاز حداکثر |
maximum powerpoint voltage |
ولتاژ در نقطه توان حداکثر |
maximum reverse r.m.s. voltage |
ولتاژ سد موثر حداکثر |
Other Matches |
|
line voltage |
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط |
transmissions |
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند |
transmission |
که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند |
unipolar |
که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند |
voltage regulator |
تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
surged |
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه |
surges |
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه |
surge |
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه |
voltage balance |
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ |
electrically |
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است |
max min system |
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد |
maximal oxygen consumption |
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی |
maximal oxygen uptake |
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی |
maximal aerobic power |
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی |
capacity cost |
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت |
piezoelectric |
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند |
negative true logic |
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد |
positive |
سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود |
peaking |
حداکثر |
peaks |
حداکثر |
endurance |
حداکثر |
outside |
حداکثر |
peak |
حداکثر |
maximum |
حداکثر |
outsides |
حداکثر |
uttermost |
حداکثر |
maximal |
حداکثر |
maximum detector |
اشکارساز حداکثر |
maximum density |
حداکثر تراکم |
relative maximum |
حداکثر نسبی |
peak speed |
حداکثر سرعت |
maximum efficiency |
راندمان حداکثر |
price ceilings |
حداکثر قیمت |
maximum efficiency |
حداکثر کارائی |
maximum duration |
زمان حداکثر |
supercharge |
خرج حداکثر |
maximum demand |
بار حداکثر |
maximum deviation |
انحراف حداکثر |
maximum deflection |
انحراف حداکثر |
intensity maximum |
حداکثر شدت |
maximization |
به حداکثر رسانیدن |
maximum amplitude |
دامنه حداکثر |
maximum available powere |
توان حداکثر |
maximum capacity |
فرفیت حداکثر |
maximum current |
جریان حداکثر |
submaximal |
زیر حداکثر |
maximal |
وابسته به حداکثر |
peak current |
جریان حداکثر |
peak output |
حداکثر تولید |
peak load |
بار حداکثر |
maximum price |
حداکثر بها |
maximum limited stress |
تنش حداکثر |
flat out |
حداکثر سرعت |
maximum load |
بار حداکثر |
maximum moment |
حداکثر لنگر |
full bore |
حداکثر تلاش |
full speed |
حداکثر سرعت |
maximum power demand |
مصرف حداکثر |
global maximum |
حداکثر مطلق |
maximum of intensity |
حداکثر شدت |
maximum performance |
کارایی حداکثر |
maximum performance |
عملکرد حداکثر |
maximum profit |
حداکثر سود |
maximum prr ermissible |
مجاز حداکثر |
maximum ratings |
مقدار حداکثر |
peak load |
حداکثر بار |
peak demand |
حداکثر تقاضا |
optimum height |
حداکثر ارتفاع |
maximum energy |
انرژی حداکثر |
maximum work |
کار حداکثر |
maximum frequency |
فرکانس حداکثر |
flank speed |
حداکثر سرعت |
maximum value |
مقدار حداکثر |
maximum thermometer |
گرماسنج حداکثر |
maximum speed |
حداکثر سرعت |
maximum slope |
حداکثر شیب |
maximum gain |
تقویت حداکثر |
maximum output |
خروجی حداکثر |
peaks |
حداکثر کاکل |
payload |
حداکثر بار |
peak |
حداکثر کاکل |
high tides |
حداکثر مد دریا |
payloads |
حداکثر بار |
wage ceiling |
حداکثر دستمزد |
peaking |
حداکثر کاکل |
high tide |
حداکثر مد دریا |
high run |
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد |
sprint |
با حداکثر سرعت دویدن |
flank speed |
حداکثر سرعت قایق |
maximum power gain |
تقویت توان حداکثر |
breaking load |
حداکثر تحمل بار |
maximum permissible load |
بار مجاز حداکثر |
maximum input frequency |
فرکانس ورودی حداکثر |
maximum natality |
حداکثر زاد و ولد |
maximum modulating frequency |
فرکانس حداکثر مدولاسیون |
maximum landing weight |
حداکثر وزن فرود |
principle of miximum overlap |
اصل حداکثر همپوشانی |
maximum liklihood method |
روش حداکثر احتمال |
maximum light transmission |
انتقال نور حداکثر |
pron to |
با حداکثر سرعت ممکن |
angle of repose |
حداکثر شیب استقرار |
maximum load |
بار گذاری حداکثر |
sprinted |
با حداکثر سرعت دویدن |
maximum wavelength |
طول موج حداکثر |
maximum temperature |
درجه حرارت حداکثر |
maximum take off weight |
حداکثر وزن برخاستن |
maximum stock |
حداکثر موجودی انبار |
daily flood peak |
حداکثر سیل روزانه |
maximum sound pressure |
فشار صوت حداکثر |
maximum scattering angle |
زاویه پراکندگی حداکثر |
endurance time |
سرعت حداکثر مداوم |
maxvo |
حداکثر توان هوازی |
maximum power operation |
کار با توان حداکثر |
maximum ratings |
مقدار نامی حداکثر |
peak strenght |
حداکثر استعداد مجاز |
closed height |
حداکثر ارتفاع لیفتراک |
maximum probility detection |
تعیین احتمال حداکثر |
sprints |
با حداکثر سرعت دویدن |
ceiling prices |
حداکثر قیمت قانونی |
ceiling price |
حداکثر قیمت قانونی |
maxvo |
حداکثر اکسیژن مصرفی |
maximum in power gain |
تقویت قدرت حداکثر |
maximum gate trigger current |
جریان احتراق حداکثر |
traffic peak |
حداکثر عبور و مرور |
maximum and minimum thermometer |
گرماسنج حداقل و حداکثر |
maximum demand pointer |
عقربه مصرف حداکثر |
profit maximization |
به حداکثر رسانیدن سود |
maximum demand meter |
حداکثر مقدار سنج |
maximum allowable concentration |
حداکثر غلظت مجاز |
maximum current rating |
جریان نامی حداکثر |
maximum control current |
جریان کنترل حداکثر |
full blast <adv.> |
در حداکثر قدرت یا شدت |
at full blast <adv.> |
در حداکثر قدرت یا شدت |
utility maximization |
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت |
utmost |
منتهای کوشش حداکثر |
ultimate bearing capacity |
حداکثر فشار متحمل پی |
extreme |
حداکثر درمنتهی الیه |
high water |
حداکثر ارتفاع اب مد دریا |
utmost good faith |
حداکثر حسن نیت |
maximum flexibility |
خمش پذیری حداکثر |
maximum direction finding |
جهت یابی حداکثر |
low tide |
حداکثر جذر دریا |
marginal |
حداکثر نزدیک به انتها |
maximum scale value |
مقدار درجه بندی حداکثر |
layer depth |
که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد |
maximum safe temperature |
درجه حرارت مجاز حداکثر |
maximum recording attachment |
دستگاه ضبط کننده حداکثر |
maximum surface temperature |
درجه حرارت سطحی حداکثر |
throughput |
حداکثر فرفیت میزان محصول |
extremum |
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی |
maximum range |
حداکثر برد جنگ افزار |
hull speed |
حداکثر سرعت نظری قایق |
maximum r.m.s. on state current |
جریان رفت موثر حداکثر |
maximum likelihood method |
روش حداکثر درست نمایی |
wall up |
رسیدن موج به حداکثر اوج |
hard charge |
بشدت و حداکثر سرعت راندن |
maximum forward r.m.s. on state current |
جریان رفت موثر حداکثر |
powering |
حداکثر تلاش در کمترین زمان |
powers |
حداکثر تلاش در کمترین زمان |
power |
حداکثر تلاش در کمترین زمان |
great tropic range |
حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی |
maximum power point current |
جریان در نقطه توان حداکثر |
maximum load rating |
قابلیت بارگیری نامی حداکثر |
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something |
حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن |
in the groove <idiom> |
حداکثر کار را انجام دادن |
powered |
حداکثر تلاش در کمترین زمان |
payload |
حداکثر قابلیت حمل بار |
plimsoll mark |
خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی |
ramp weight |
حداکثر وزن ممکن هواپیما |
deadweight tonnage |
حداکثر تناژ وسیله نقلیه |
payloads |
حداکثر قابلیت حمل بار |
capacity load |
حداکثر فرفیت بارگیری ناو |
ultimate compressive strength |
حداکثر مقاومت دربرابر فشار |
to put one's best foot formost <idiom> |
حداکثر تلاش خود را به کار بستن. |
permissible velocity |
حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند |
to rack rent |
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن |
transition level |
سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز |
vertex height |
قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی |
speed limits |
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره |
road capacity |
کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک |
brushes |
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه |
speed limit |
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره |
mean distance |
فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر |
brush |
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه |
maximum current circuit breaker |
کلید قطع کننده جریان حداکثر |
electric tension |
ولتاژ |
voltage |
ولتاژ |
potential |
ولتاژ |
line voltage |
ولتاژ خط |
total voltage |
ولتاژ کل |
voltages |
ولتاژ |
alternating voltage |
ولتاژ C.A |
maximum permissible temperature rise |
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز |
to have a maximum limit [of something] |
[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد] |
great diurnal range |
حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته |
supercharge |
خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید |
maximum gradeability |
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو |
optimize |
کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن |
hovering ceiling |
حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین |