Dictiornary-Farsi | ولتاژ شکست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
break down voltage	ولتاژ شکست


Search result with all words

zener breakdown voltage	ولتاژ شکست زنری
Other Matches

line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
transmissions	که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
unipolar	که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
transmission	که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
voltage regulator	تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
non return to zero	سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
surge	یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged	یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges	یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
voltage balance	موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
electrically	قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
positive	سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
set back	شکست
defeating	شکست
plumper	شکست
miscarriages	شکست
fall	شکست
miscarriage	شکست
refraction	شکست
flopper	شکست
breaks	شکست
loss	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
break	شکست
defeat	شکست
flunk	شکست
defeature	شکست
defeated	شکست
flunks	شکست
defeasance	شکست
flunking	شکست
flunked	شکست
failure	شکست
unsuccessful	شکست
unsuccessfully	شکست
failures	شکست
deflections	شکست
deflection	شکست
unsuccess	شکست
defeats	شکست
prosternation	شکست
gaps	شکست
gap	شکست
breakages	شکست
breakage	شکست
total voltage	ولتاژ کل
line voltage	ولتاژ خط
potential	ولتاژ
electric tension	ولتاژ
voltages	ولتاژ
alternating voltage	ولتاژ C.A
voltage	ولتاژ
slip-ups	شکست خوردن
losing	شکست خوردن
the ship was wrecked	کشتی شکست
terrestrial refraction	شکست زمینی
failure	شکست خورده
failure	شکست ورشکستگی
slip up	شکست خوردن
to lay prostrate	شکست دادن
to put to the worse	شکست دادن
failures	شکست خورده
to sustain a defeat	شکست خوردن
failures	شکست ورشکستگی
to have the worse	شکست خوردن
to f.down	شکست دادن
to suffer a reverse	شکست خوردن
skunk	شکست دادن
to be defected	شکست خوردن
skunks	شکست دادن
birefringence	شکست مضاعف
invincible	شکست ناپذیر
point of fracture	نقطه شکست
outgeneral	شکست دادن
turkeys	شکست خورده
lose out	شکست خوردن
refraction of light	شکست نور
refractive index	ضریب شکست
fault	شکست زمین
faulted	شکست زمین
faults	شکست زمین
atmospheric refraction	شکست جوی
break proof	ازمایش شکست
angle of refraction	زاویه شکست
breaking capacity	فرفیت شکست
breaking down pass	کالیبر شکست
breaking down roll	نورد شکست
business failure	شکست تجاری
defeatism	شکست گرایی
defeatism	اعتراف به شکست
loses	شکست خوردن
refractive power	قدرت شکست
checkmate	شکست دادن
stickit	شکست خورده
upsetting	شکست غیرمنتظره
upsets	شکست غیرمنتظره
upset	شکست غیرمنتظره
trouncing	شکست دادن
trounces	شکست دادن
trounced	شکست دادن
trounce	شکست دادن
underdog	سگ شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
flunk	شکست خوردن
refractometer	شکست سنج
smiting	شکست دادن
smites	شکست دادن
smite	شکست دادن
set down	شکست دادن
flunks	شکست خوردن
lose	شکست خوردن
flunking	شکست خوردن
flunked	شکست خوردن
dielectric strength	استحکام شکست
flop	شکست خوردن
insuperability	شکست ناپذیری
failure of negotiations	شکست مذاکرات
inexpugnable	شکست نا پذیر
turkey	شکست خورده
fracturable	قابل شکست
fails	شکست خوردن
flopped	شکست خوردن
flopping	شکست خوردن
flops	شکست خوردن
fail	شکست خوردن
failed	شکست خوردن
craven	شکست خورده
he broke his neck necessity	گردنش شکست
index of refraction	ضریب شکست
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
concede	قبول شکست
yield point	نقطه شکست
zener breakdown	شکست زنری
breaking point	نقطهی شکست
sure-fire	شکست ناپذیر
impluse breakdown	شکست ضربهای
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
conceded	قبول شکست
concedes	قبول شکست
incomplete breakdown	شکست جزئی
fall through <idiom>	شکست خوردن
letdowns	نومیدی شکست
letdown	نومیدی شکست
incomplete breakdown	شکست ناقص
wash out	شکست مردود
fall flat <idiom>	شکست خوردن
conceding	قبول شکست
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
defeats	شکست دادن
he received a broken hand	دستش شکست
defeating	شکست دادن
defeated	شکست دادن
defeat	شکست دادن
electric break down	شکست الکتریکی
reflection	شکست نور
unstart	شکست ناپایدار
double refraction	شکست مضاعف
vanquishable	شکست پذیر
double refraction	شکست دوبل
vincible	شکست خوردنی
line breake relay	رله شکست خط
fracturing	شکست ترک
fractures	شکست ترک
failure by rupture	شکست برشی
bombs	شکست فاحش
bombed out	شکست فاحش
bombed	شکست فاحش
bomb	شکست فاحش
invincibility	شکست ناپذیری
slip-up	شکست خوردن
fractured	شکست ترک
fracture	شکست ترک
fiasco	شکست مفتضحانه
knock out	شکست دادن
fiascos	شکست مفتضحانه
mains voltage	ولتاژ شبکه
service voltage	ولتاژ کار
impluse	ضربه ولتاژ
medium voltage	ولتاژ متوسط
ignition voltage	ولتاژ احتراق
operating voltage	ولتاژ کار
normal voltage	ولتاژ عادی
circuit voltage	ولتاژ مدار
bucking voltage	ولتاژ مخالف
nominal voltage	ولتاژ اسمی
imaginary voltage	ولتاژ راکتیو
idle voltage	ولتاژ کور
no load voltage	ولتاژ بی باری
boosted b voltage	ولتاژ افزوده ب
hum voltage	ولتاژ نویز
main voltage	ولتاژ اصلی
disruptive voltage	ولتاژ شکننده
fault voltage	ولتاژ خطا
fault voltage	ولتاژ عیب
inverse voltage	ولتاژ معکوس