English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
inverse voltage ولتاژ معکوس
Search result with all words
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
inverse current جریان ولتاژ معکوس
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
Other Matches
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
transmissions که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmission که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
unipolar که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
voltage balance موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
upside down معکوس
conversely معکوس
vice versa معکوس
converse :معکوس
converts معکوس
convert معکوس
converted معکوس
converting معکوس
reversing معکوس
converse معکوس
conversed :معکوس
inverse معکوس
contrary معکوس
reversible معکوس
reversals معکوس
conversed معکوس
converses :معکوس
converses معکوس
conversing :معکوس
conversing معکوس
obverse معکوس
reverses معکوس
reverse معکوس
counter معکوس
reversed معکوس
negative معکوس
reversion معکوس
countering معکوس
countered معکوس
reciprocal معکوس
reversal معکوس
negatives معکوس
reverse معکوس کننده
inverse relationship ارتباط معکوس
inverse function تابع معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
invert suger قند معکوس
inverted file فایل معکوس
inverted opening گشایش معکوس
reverses معکوس کننده
reverses معکوس کردن
inverse ratio نسبت معکوس
reverse thrust تراست معکوس
reverse معکوس کردن
inverter معکوس کننده
invertible معکوس شدنی
reverse speed سرعت معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
reversed معکوس کننده
reversed معکوس کردن
lateral inversion معکوس جانبی
negative caster گردش معکوس
negative correlation همبستگی معکوس
back conductance برقرسانایی معکوس
reversing معکوس کننده
reversing معکوس کردن
reverse bias پیشقدر معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
reverse control کنترل معکوس
reverse current جریان معکوس
mirroring معکوس نمودن
reverse osmosis اسمز معکوس
reverse pitch گام معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
back formation اشتقاق معکوس
back resistance مقاومت معکوس
draw back کشیدن معکوس
negative relation رابطه معکوس
obcordate قلبی معکوس
obversion استنتاج معکوس
retroaction عمل معکوس
reversal film فیلم معکوس
reversal process جریان معکوس
backset معکوس وارونه
back splice پیوند معکوس
inverted structure ساختار معکوس
indian in reverse هندی معکوس
reverse slope شیب معکوس
set back معکوس پس زدن
dis- معکوس کردن
opposite روبرو معکوس
inverse واژگونه معکوس
feedback تزویج معکوس
back up معکوس ریختن
back-up معکوس ریختن
reverse gear دنده معکوس
countdowns شمارش معکوس
countdown شمارش معکوس
conversely بطور معکوس
reciprocal معکوس دوجانبه
reciprocal متقابل معکوس
opposites روبرو معکوس
switcheroo عمل معکوس
reverse gears دنده معکوس
reversion معکوس کردن
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
couple back معکوس تزویج شدن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
backfired نتیجه معکوس گرفتن
backfire نتیجه معکوس گرفتن
de- معکوس عمل کردن
reverse video صفحه نمایش معکوس
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
complemented معکوس یک عدد دودویی
complementing معکوس یک عدد دودویی
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
complement معکوس یک عدد دودویی
back titration تیتر کردن معکوس
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
one's complement معکوس یک عدد دودویی
complements معکوس یک عدد دودویی
inverted file فایل معکوس شده
retroact عمل معکوس کردن
What invert sugar قند معکوس چیست
double quartan fever نوبه ربع معکوس
retrogressing ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
shift the rudder معکوس کردن سکان
inverse تابع معکوس [ریاضی]
retrogress ترقی معکوس کردن
retrogressed ترقی معکوس کردن
inverting circuit مدار معکوس کننده
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
line voltage ولتاژ خط
electric tension ولتاژ
voltages ولتاژ
voltage ولتاژ
potential ولتاژ
alternating voltage ولتاژ C.A
total voltage ولتاژ کل
voltage transformer ترانسفورماتور ولتاژ
medium voltage ولتاژ متوسط
voltage to ground ولتاژ زمین
internal voltage ولتاژ داخلی
voltage stabilization تثبیت ولتاژ
voltage stability ثبات ولتاژ
voltage source منبع ولتاژ
mains voltage ولتاژ شبکه
nominal voltage ولتاژ اسمی
voltage relay رله ولتاژ
normal voltage ولتاژ عادی
voltage regulator رگولاتور ولتاژ
voltage regulator نافم ولتاژ
no load voltage ولتاژ بی باری
main voltage ولتاژ اصلی
load voltage ولتاژ بار
ionization voltage ولتاژ یونیزاسیون
insulation voltage ولتاژ ایزولاسیون
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line drop افت ولتاژ یک خط
input voltage ولتاژ اولیه
limiting voltage ولتاژ مرزی
primery voltage ولتاژ اولیه
instantaneous voltage ولتاژ لحظهای
line to neutral voltage ولتاژ فازی
phase to neutral voltage ولتاژ فازی
load tension ولتاژ بار
line voltage variation نوسان ولتاژ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com