Dictiornary-Farsi | ولتمتر فشار ضعیف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
low voltage voltmeter	ولتمتر فشار ضعیف


Other Matches

low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
low voltage line	خط فشار ضعیف
low voltage	فشار ضعیف
low tension	فشار ضعیف
low potential	فشار ضعیف
low voltage distribution	پخش فشار ضعیف
low pressure plasma	پلاسمای فشار ضعیف
low voltage side	سمت فشار ضعیف
low voltage current	جریان فشار ضعیف
low pressure turbine	توربین فشار ضعیف
low voltage projection lamp	لامپ فشار ضعیف
low voltage lamp	لامپ فشار ضعیف
low pressure lamp	لامپ فشار ضعیف
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
low pressure casing	محفظه ی فشار ضعیف
low pressure boiler	دیگ فشار ضعیف
low voltage transformer	ترانسفورماتور فشار ضعیف
low voltage insulator	ایزولاتور فشار ضعیف
low voltage engineering	مهندسی فشار ضعیف
low voltage fuse	فیوز فشار ضعیف
low voltage heating	گرمایش فشار ضعیف
low voltage installation	تاسیسات فشار ضعیف
low voltage plant	تاسیسات فشار ضعیف
low voltage network	شبکه ی فشار ضعیف
low voltage engineering	تکنیک فشار ضعیف
low voltage operation	کاردر فشار ضعیف
low voltage power station	نیروگاه فشار ضعیف
low voltage relay	رله فشار ضعیف
low voltage supply	منبع فشار ضعیف
low voltage system	سیستم فشار ضعیف
low voltage switch	کلید فشار ضعیف
low tension battery	باتری فشار ضعیف رادیو
low voltage supply system	سیستم تغذیه فشار ضعیف
low voltage arc	قوس نوری فشار ضعیف
low voltage winding	سیم پیچی فشار ضعیف
p	سیم پیچ فشار ضعیف
low pressure mercury lamp	لامپ فشار ضعیف جیوهای
low tension winding	سیم پیچ فشار ضعیف
low voltage operation	فرایند کار فشار ضعیف
low voltage wiring	سیم کشی فشار ضعیف
hypotension	فشار خیلی ضعیف وغیرعادی رگها
low voltage system	شبکه ی فشار ضعیف تاسیسات فشارضعیف
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
voltmeter	ولتمتر
interference voltage meter	ولتمتر پارازیت
interference meter	ولتمتر انترفرنس
electrostatic voltmeter	ولتمتر الکترواستاتیکی
softies	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softy	پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
peak voltmeter	ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
palled	ضعیف شدن ضعیف کردن
palling	ضعیف شدن ضعیف کردن
palls	ضعیف شدن ضعیف کردن
pall	ضعیف شدن ضعیف کردن
cabin pressure	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
weak constitution	بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
pressurized cabin	اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve	شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system	سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio	نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic	دارای فشار یکسان خط هم فشار
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber	مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level	سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer	ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
softer	ضعیف
weaknesses	ضعیف
soft	ضعیف
slack	ضعیف
slackest	ضعیف
wonky	ضعیف
poorest	ضعیف
slacks	ضعیف
weakest	ضعیف
weaklings	ضعیف
weakly	ضعیف
weakling	ضعیف
amateur	ضعیف
amateurs	ضعیف
swipes	ضعیف
defenceless	ضعیف
weak	ضعیف
weaker	ضعیف
poorer	ضعیف
feeblish	ضعیف
adynamic	ضعیف
anemic	ضعیف
anile	ضعیف
langorous	ضعیف
defective	ضعیف
asthenic	ضعیف
faints	ضعیف
faintish	ضعیف
languid	ضعیف
slender	ضعیف
fragile	ضعیف
languorous	ضعیف
puny	ضعیف
softest	ضعیف
fainter	ضعیف
fainted	ضعیف
faint	ضعیف
lean	ضعیف
leaned	ضعیف
pusillanimous	ضعیف
leans	ضعیف
infirm	ضعیف
poor	ضعیف
poverty-stricken	ضعیف
sappy	ضعیف
poverty stricken	ضعیف
faintest	ضعیف
glimmering	روشنایی ضعیف
gleaming	نور ضعیف
banjo hitter	توپزن ضعیف
dubbed	بازیگر ضعیف
glimmerings	روشنایی ضعیف
dubs	بازیگر ضعیف
poorish	نسبتا ضعیف
dub	بازیگر ضعیف
cachectic	ضعیف البنیه
weakhearted	ضعیف النفس
decrepit	ضعیف وناتوان
enfeeble	ضعیف کردن
weak minded	ضعیف الاراده
debilitate	ضعیف کردن
weak mixture	مخلوط ضعیف
hacker	تنیسور ضعیف
hackers	تنیسور ضعیف
weak point	نقطه ضعیف
attenuating	ضعیف کردن
dead colour	رنگ ضعیف
daff	ضعیف النفس
gleam	نور ضعیف
gleamed	نور ضعیف
die down <idiom>	ضعیف تر شدن
glimmers	روشنایی ضعیف
water down <idiom>	ضعیف شدن
glimmered	روشنایی ضعیف
weaken	ضعیف شدن
weakened	ضعیف شدن
glimmer	روشنایی ضعیف
weakening	ضعیف شدن
frays	ضعیف کردن
weakens	ضعیف شدن
frayed	ضعیف کردن
attenuates	ضعیف کردن
attenuated	ضعیف کردن
gleams	نور ضعیف
imbecile	ضعیف العقل
imbeciles	ضعیف العقل
sap	ضعیف کردن
sapped	ضعیف کردن
saps	ضعیف کردن
unnerve	ضعیف کردن
unnerved	ضعیف کردن
unnerves	ضعیف کردن
unnerving	ضعیف کردن
attenuate	ضعیف کردن
fray	ضعیف کردن
victims	حریف ضعیف
weak current	جریان ضعیف
lowered	ضعیف کردن
puisne	ضعیف نارسا
lean concrete	بتن ضعیف
light current	جریان ضعیف
lean lime	اهک ضعیف
lower	ضعیف کردن
soft money	پول ضعیف
low field	میدان ضعیف
low level signal	سیگنال ضعیف
weak currency	پول ضعیف
weak tradition	حدیث ضعیف
shaky	سست ضعیف
loose coupling	جفتگری ضعیف
low current	جریان ضعیف
rickety	سست ضعیف
lowering	ضعیف کردن
weak industry	صنعت ضعیف
hen hearted	ضعیف القلب
low	پایین ضعیف
victim	حریف ضعیف
miskick	ضربه ضعیف
weak economy	اقتصاد ضعیف
flagging	کاهنده ضعیف
poor lime	اهک ضعیف
shakier	سست ضعیف
feeblish	ضعیف نما
minor control	کنترل ضعیف
impuissant	بی قوت ضعیف
lowers	ضعیف کردن
shakiest	سست ضعیف
poor spirited	دارای روحیه ضعیف
mach line	موج ضربهای ضعیف