Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English
Persian
lavish
ولخرجی کردن افراط کردن
lavished
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing
ولخرجی کردن افراط کردن
Other Matches
indulgences
ولخرجی کردن
indulgence
ولخرجی کردن
to live fast
ولخرجی کردن
squander
تلف کردن ولخرجی
lavishing
ولخرجی اسراف کردن
lavishes
ولخرجی اسراف کردن
lavished
ولخرجی اسراف کردن
lavish
ولخرجی اسراف کردن
squandering
تلف کردن ولخرجی
squandered
تلف کردن ولخرجی
squanders
تلف کردن ولخرجی
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
indulged
افراط کردن
indulging
افراط کردن
indulges
افراط کردن
to carry to excess
افراط کردن در
indulge
افراط کردن
wanton
افراط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
overbuy
در خرید افراط کردن
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
go to extreme
افراط و تفریط کردن
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
cachinnate
در خنده افراط کردن
carousing
در مشروب افراط کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
bums
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
thriftlessness
ولخرجی
wastefulness
ولخرجی
prodigality
ولخرجی
lavishness
ولخرجی
profligacy
ولخرجی
lavishment
ولخرجی
thriftessness
ولخرجی
lavishly
با اسراف و ولخرجی
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
Such exravagance reduced her to beggary .
این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
superfluity
افراط
excessive use
افراط
excess
افراط
excesses
افراط
fulsomeness
افراط
frill
افراط
extremeness
افراط
frills
افراط
inordinacy
افراط
excessiveness
افراط
inordinateness
افراط
exorbitance
افراط
intemperance
افراط
overindulgence
افراط
self indulgence
افراط
extravagances
افراط
extravagance
افراط
extravagantly
با افراط زیاد
extravagantly
با افراط کاری
intemperate
افراط کار
excess
افراط بی اعتدالی
hypercriticism
افراط در انتقاد
exorbitance
زیادی افراط
outrageousness
تجاوز افراط
ultraism
افراط کاری
distemperate
افراط کار
extremities
افراط و تفریط
self indulgent
افراط کار
self-indulgent
افراط کار
extremity
افراط و تفریط
excessively
بحد افراط
scrupulously
بحد افراط
enormously
بحد افراط
overindulge
افراط ورزیدن
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
extremism
افراط گرایی
excesses
افراط بی اعتدالی
hard line
افراط آمیز
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
indulgence
زیاده روی افراط
religiose
دیندار بحط افراط
oxyopia
تزئینی بحد افراط
supererogation
افراط در انجام وفیفه
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
wasteful
افراط کار متلف
indulgences
از راه افراط بخشیدن
potation
جرعه افراط در شرب
indulgence
از راه افراط بخشیدن
indulgences
زیاده روی افراط
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
overnice
دقت گیر بحد افراط
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
acnerosacea
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com