Dictiornary-Farsi | ولی مطمئن نیستم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 106 (6 milliseconds)

English	Persian
but don't hold me to it [idiom]	ولی مطمئن نیستم


Other Matches

i am only middling	بد نیستم
i am not of his mind	نیستم
i am not good at sums	نیستم
iam pretty well	بد نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.	من در جریان نیستم
That's not my province.	من مسئول آن نیستم.
I am not your maid.	نوکرت که نیستم.
I'm not worth it.	من در حد اون نیستم.
Not my department. <idiom>	من مسئول نیستم.
non placer	موافق نیستم
i am not a with him	با او اشنا نیستم
I am not as mad as all that .	آنقدها هم دیوانه نیستم
i do not belong here	من اهل اینجا نیستم
i am unused to that noise	من به ان صدا اشنا نیستم
i am unwilling to go	راضی نیستم بروم
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم
I wasn't born yesterday. <idiom>	من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I am not worried about it.	من در موردش نگران نیستم.
I'm uneasy about it.	من باهاش راحت نیستم.
I'm not made of money! <idiom>	من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
I'm not too keen on it. <idiom>	من خیلی بهش مشتاق نیستم.
Such things just dont interest me.	توی این خطها نیستم
I am not aware of that. <idiom>	درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
Nothing is further from my mind than marriage .	اصلا" فکر ازدواج نیستم
I wasn't born yesterday. <idiom>	من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
iam not in prac tice	چندی است وارد کار نیستم
iam out of practice	چندی است که وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.	من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
Count me out .	دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
I am not much of a cinema-goer.	زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
That won't work with me!	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial]	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
in the bag <idiom>	مطمئن
assured	مطمئن
full hearted	مطمئن
confident	مطمئن
safest	مطمئن
trustful	مطمئن
safes	مطمئن
safer	مطمئن
surest	مطمئن
surer	مطمئن
safe	مطمئن
sure	مطمئن
I dont smoke at all.	اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
ensuring	مطمئن ساختن
trust	مطمئن بودن
trusted	مطمئن بودن
trusts	مطمئن بودن
secure	مطمئن استوار
I am sure that ...	من مطمئن هستم که ...
secures	مطمئن استوار
certifying	مطمئن کردن
self-confident	مطمئن به خود
ensure	مطمئن ساختن
certify	مطمئن کردن
certifies	مطمئن کردن
insuring	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
insurance	امتیاز مطمئن
to feel secure	مطمئن بودن
to feel secure	مطمئن شدن
safe life	عمر مطمئن
safe working load	بارکاری مطمئن
supersub	ذخیره مطمئن
insurance	ذخیره مطمئن
insecure	غیر مطمئن
self confident	مطمئن بخود
secure of victory	مطمئن به پیروزی
over confident	زیاد مطمئن
ensures	مطمئن ساختن
nail down <idiom>	مطمئن بودن
assurer	مطمئن سازنده
assuror	مطمئن سازنده
to make no doubt	مطمئن بودن شک نداشتن
to ensure something	مطمئن ساختن [چیزی]
I am certain of it.	من درباره اش مطمئن هستم.
secure	مطمئن تامین کردن
surefire	مطمئن نتیجه بخش
self assured	مطمئن بنفس خود
self-assured	مطمئن بنفس خود
you may rest assured	میتوانید مطمئن باشید
just in case	برای مطمئن بودن
in for <idiom>	مطمئن بدست آوردن
secures	مطمئن تامین کردن
secure	بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures	بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that!	در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
bravura	افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race. <proverb>	پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
i give you my world for it	قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence.	خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
right of search	حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail-safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand	برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
whole hearted	خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
i do not know your house	خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
to secure	تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]