English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
Other Matches
clerical test ازمون امور دفتری
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
samisch variation واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
clerical دفتری
book value بهای دفتری
clerical jobs مشاغل دفتری
white-collar کارمند دفتری
white collar کارمند دفتری
book value ارزش دفتری
book debts بدهی دفتری
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
the desk کار دفتری یا ادبی یاروحانی
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
speciality تخصص
specialities تخصص
specialty تخصص
inexpert بی تخصص
specialization تخصص
expert knowledge تخصص
proficiency تخصص
careers تخصص رستهای
specializes تخصص داشتن
specializes تخصص یافتن
specialize تخصص داشتن
career تخصص رستهای
specialize تخصص یافتن
specialising تخصص داشتن
specialising تخصص یافتن
specialises تخصص داشتن
careered تخصص رستهای
careering تخصص رستهای
specializing تخصص یافتن
technology تخصص شناسی
technologies تخصص شناسی
proficiency مهارت تخصص
specialises تخصص یافتن
health nursing تخصص پرستاری
specialization تخصص یافتن
specializing تخصص داشتن
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
military occupational speciality تخصص شغلی نظامی
profession of arms تخصص نظامی گری
civilian occupational specialty تخصص غیر ارتشی
underemployed دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
analysts شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
defense دفاع وزارت دفاع
one on one دفاع یارگری دفاع تک به تک
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
comparative cost اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
independent computer manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
amor امور
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
authority ties of the state اولیا امور
authority ties of the state مصادر امور
financial affairs امور مالی
authority اولیاء امور
interior affairs امور داخلی
interior امور داخله
interiors امور داخله
miscellaneous امور متفرقه
civil affairs امور غیرنظامیان
combat duty امور رزمی
money matters امور پولی
the high functionery ries of the state مصادر امور
state affairs امور مملکتی
aviation authority امور هواپیمایی
authorities اولیای امور
non litigious matters امور حسبی
religious matters امور دینی
personal affairs امور شخصی
inexpertly ازروی عدم تخصص یا عدم خبرگی
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
to arrange matters ترتیب دادن امور
air branch قسمت امور هوایی
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
civic action امور عام المنفعه
routine امور غیر مهم
administrations اداره امور یکانها
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
Foreign Office وزارت امور خارجه
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
routinely امور غیر مهم
routines امور غیر مهم
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
bureaucratic وابسته به امور اداری
promiscuous بیقید در امور جنسی
administration اداره امور یکانها
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
chaplain افسر امور دینی
chaplains افسر امور دینی
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
financial affairs امور مربوط به مالیه
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
foreign minister وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
g air رکن 2 امور هوایی
probate court محکمه امور حسبی
principal centre of affairs مرکز مهم امور
majordomo متصدی امور خانوادگی
militarization نظامی کردن امور
politico military امور سیاسی نظامی
non litigious matters act قانون امور حسبی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
resgestae امور انجام شده
fish warden متصدی امور شیلات
table of authorities جدول اولیا امور
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
State Department وزارت امور خارجه
testamentary causes امور مربوط به وصایا
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
tax administration اداره امور مالیات
space broker کارگزار امور تبلیغات
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
customs broker واسطه امور گمرکی
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
politics علم سیاست امور سیاسی
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
technician شخص متخصص در امور صفتی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
technicians شخص متخصص در امور صفتی
domicile منزل یا مرکز مهم امور
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com