English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
English Persian
counsel briefed by the government وکیل تسخیری
counsel briefedby the government وکیل تسخیری
public defender وکیل تسخیری
court-appointed defending counsel وکیل تسخیری
court-appointed attorney for the defense [American E] وکیل تسخیری
public defender [American E] وکیل تسخیری
Other Matches
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
poor men's lawyers وکلای تسخیری
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
lawyers and laymen وکیل و غیر وکیل
deligate وکیل
counselled وکیل
counselling وکیل
counsels وکیل
lawyers وکیل
counseled وکیل
counsel وکیل
gentleman of the long robe وکیل
letter of attorney وکیل
mandatary وکیل
delegate وکیل
delegated وکیل
lawyer وکیل
proxy وکیل
agents وکیل
agent وکیل
attorney وکیل
solicitor وکیل
attorneys وکیل
delegating وکیل
assignee وکیل
delegates وکیل
deputy وکیل
factor وکیل
proctor وکیل
counsellors وکیل
syndic وکیل
factors وکیل
counselors وکیل
surrogates وکیل
solicitors وکیل
counsellor وکیل
lieutenant وکیل
procurators وکیل
procurator وکیل
surrogate وکیل
representatives وکیل
representative وکیل
lieutenants وکیل
deputies وکیل
attorney with right of substitution وکیل با حق توکیل
barrister at law وکیل مرافعه
appoint as one's council وکیل کردن
attorney with right of substitution وکیل در توکیل
appoint as one counsel وکیل کردن
attorney at low وکیل دعاوی
elect for the parliament وکیل کردن
attorney with right of subtitution وکیل در توکیل
attorney at law وکیل دعاوی
barrister at law وکیل قانونی
counsel for the crown وکیل عمومی
defending attorney وکیل مدافع
petifogger وکیل مغالطه کن
defensor وکیل مدافع
depute وکیل کردن
office attorney وکیل دفتر
judge advocate وکیل مدافع
proctor وکیل قانونی
public a وکیل عمومی
chamber counsel وکیل مشاور
counsellor at law وکیل مشاور
proctor وکیل مدافع
trial attorney وکیل محاکمه
to run in وکیل کردن
to go to the bar وکیل شدن
man of business وکیل گماشته
surrogate وکیل شدن
lieutenant نایب وکیل
lieutenants نایب وکیل
deputies وکیل نماینده
deputy وکیل نماینده
advocate وکیل مدافع
advocated وکیل مدافع
advocates وکیل مدافع
advocating وکیل مدافع
counsel وکیل دعاوی
counseled وکیل دعاوی
steward وکیل خرج
stewards وکیل خرج
surrogates وکیل شدن
barrister وکیل مدافع
barrister وکیل دادگستری
barrister وکیل دعاوی
barristers وکیل مدافع
barristers وکیل دادگستری
barristers وکیل دعاوی
Member of Parliament وکیل مجلس
Members of Parliament وکیل مجلس
counselled وکیل دعاوی
counsels وکیل دعاوی
lawyer وکیل دادگستری
agents گماشته وکیل
agent گماشته وکیل
lawyers وکیل دادگستری
attorney وکیل دادگستری
attorney وکیل دعاوی
prosecture وکیل عمومی
attorneys وکیل دادگستری
attorneys وکیل دعاوی
counselling وکیل دعاوی
attorney نمایندگی وکیل مدافع
take counsel with با وکیل مشورت کردن
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
parliamentarians وکیل مبرز و حراف
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
serjeant at law وکیل درجه یک دادگستری
practitioners وکیل دست به کار
counselors رایزن وکیل مدافع
universal agent وکیل تام الاختیار
universal agent وکیل مطلق الوکاله
QC مخفف وکیل دعاوی
QCs مخفف وکیل دعاوی
counsellors رایزن وکیل مدافع
counsellor رایزن وکیل مدافع
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
parliamentarian وکیل مبرز و حراف
lieutenants ناوبان یکم وکیل
majordomo وکیل خرج پیشکار
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
sergeants یوزباشی وکیل باشی
prevarication خیانت وکیل به موکل
sergeant یوزباشی وکیل باشی
counselor رایزن وکیل مدافع
lieutenant ناوبان یکم وکیل
practitioner وکیل دست به کار
empower وکالت دادن وکیل کردن
empowered وکالت دادن وکیل کردن
empowers وکالت دادن وکیل کردن
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
petifogger وکیل پست یا حیله باز
pettif ogger وکیل پست یا حیله باز
empowering وکالت دادن وکیل کردن
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
trial lawyer وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
borough شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com