English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (8 milliseconds)
English Persian
majordomo وکیل خرج پیشکار
Other Matches
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
agents پیشکار
chamberlain پیشکار
stewards پیشکار
agent پیشکار
steward پیشکار
chamberlains پیشکار
chamberer پیشکار
upper face of tunnel پیشکار
intendant پیشکار دارایی
head well چاه پیشکار
shaft beyond trial well چاه پیشکار
coxswain پیشکار کارکنان کشتی
lawyers and laymen وکیل و غیر وکیل
delegated وکیل
deputy وکیل
counsels وکیل
mandatary وکیل
counselling وکیل
gentleman of the long robe وکیل
delegate وکیل
counselled وکیل
counseled وکیل
counsel وکیل
letter of attorney وکیل
delegates وکیل
solicitors وکیل
solicitor وکیل
attorneys وکیل
attorney وکیل
proxy وکیل
lawyers وکیل
lawyer وکیل
agents وکیل
deligate وکیل
agent وکیل
delegating وکیل
assignee وکیل
surrogates وکیل
factor وکیل
factors وکیل
syndic وکیل
counselors وکیل
counsellors وکیل
counsellor وکیل
proctor وکیل
deputies وکیل
surrogate وکیل
procurators وکیل
lieutenant وکیل
lieutenants وکیل
representative وکیل
procurator وکیل
representatives وکیل
court-appointed defending counsel وکیل تسخیری
public defender [American E] وکیل تسخیری
chamber counsel وکیل مشاور
counsellor at law وکیل مشاور
court-appointed attorney for the defense [American E] وکیل تسخیری
appoint as one's council وکیل کردن
attorney with right of substitution وکیل در توکیل
attorney at law وکیل دعاوی
attorney with right of substitution وکیل با حق توکیل
attorney with right of subtitution وکیل در توکیل
barrister at law وکیل مرافعه
attorney at low وکیل دعاوی
barrister at law وکیل قانونی
counsel briefed by the government وکیل تسخیری
public a وکیل عمومی
man of business وکیل گماشته
depute وکیل کردن
proctor وکیل مدافع
petifogger وکیل مغالطه کن
proctor وکیل قانونی
judge advocate وکیل مدافع
to go to the bar وکیل شدن
to run in وکیل کردن
trial attorney وکیل محاکمه
counsel briefedby the government وکیل تسخیری
public defender وکیل تسخیری
prosecture وکیل عمومی
defending attorney وکیل مدافع
defensor وکیل مدافع
office attorney وکیل دفتر
lieutenant نایب وکیل
advocating وکیل مدافع
counsel وکیل دعاوی
counseled وکیل دعاوی
counselled وکیل دعاوی
counselling وکیل دعاوی
counsels وکیل دعاوی
Members of Parliament وکیل مجلس
Member of Parliament وکیل مجلس
advocates وکیل مدافع
advocated وکیل مدافع
lieutenants نایب وکیل
deputies وکیل نماینده
surrogate وکیل شدن
steward وکیل خرج
deputy وکیل نماینده
advocate وکیل مدافع
agent گماشته وکیل
barristers وکیل دعاوی
agents گماشته وکیل
attorney وکیل دعاوی
attorneys وکیل دادگستری
attorneys وکیل دعاوی
counsel for the crown وکیل عمومی
barrister وکیل مدافع
surrogates وکیل شدن
appoint as one counsel وکیل کردن
elect for the parliament وکیل کردن
attorney وکیل دادگستری
stewards وکیل خرج
lawyers وکیل دادگستری
barristers وکیل مدافع
barrister وکیل دعاوی
lawyer وکیل دادگستری
barristers وکیل دادگستری
barrister وکیل دادگستری
take counsel with با وکیل مشورت کردن
practitioner وکیل دست به کار
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
lieutenant ناوبان یکم وکیل
counselors رایزن وکیل مدافع
counsellor رایزن وکیل مدافع
universal agent وکیل تام الاختیار
universal agent وکیل مطلق الوکاله
prevarication خیانت وکیل به موکل
counsellors رایزن وکیل مدافع
QC مخفف وکیل دعاوی
QCs مخفف وکیل دعاوی
practitioners وکیل دست به کار
serjeant at law وکیل درجه یک دادگستری
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
sergeants یوزباشی وکیل باشی
counselor رایزن وکیل مدافع
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
lieutenants ناوبان یکم وکیل
attorney نمایندگی وکیل مدافع
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
parliamentarian وکیل مبرز و حراف
parliamentarians وکیل مبرز و حراف
sergeant یوزباشی وکیل باشی
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
empowered وکالت دادن وکیل کردن
empowering وکالت دادن وکیل کردن
petifogger وکیل پست یا حیله باز
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
empower وکالت دادن وکیل کردن
empowers وکالت دادن وکیل کردن
pettif ogger وکیل پست یا حیله باز
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
trial lawyer وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
borough شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com