English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
counsel for the crown وکیل عمومی
prosecture وکیل عمومی
public a وکیل عمومی
Search result with all words
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
Other Matches
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
lawyers and laymen وکیل و غیر وکیل
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
deputy وکیل
counselors وکیل
letter of attorney وکیل
mandatary وکیل
solicitors وکیل
solicitor وکیل
counsellors وکیل
counsel وکیل
counsellor وکیل
gentleman of the long robe وکیل
assignee وکیل
procurators وکیل
deligate وکیل
factor وکیل
procurator وکیل
deputies وکیل
representatives وکیل
representative وکیل
lieutenants وکیل
lieutenant وکیل
proctor وکیل
agent وکیل
delegates وکیل
delegating وکیل
factors وکیل
attorneys وکیل
attorney وکیل
proxy وکیل
lawyers وکیل
lawyer وکیل
agents وکیل
delegated وکیل
delegate وکیل
counselling وکیل
counseled وکیل
surrogate وکیل
counselled وکیل
counsels وکیل
surrogates وکیل
syndic وکیل
advocated وکیل مدافع
attorney at low وکیل دعاوی
attorney at law وکیل دعاوی
counseled وکیل دعاوی
stewards وکیل خرج
barrister at law وکیل مرافعه
attorney with right of subtitution وکیل در توکیل
attorney with right of substitution وکیل با حق توکیل
attorney with right of substitution وکیل در توکیل
agent گماشته وکیل
lawyer وکیل دادگستری
agents گماشته وکیل
steward وکیل خرج
lawyers وکیل دادگستری
lieutenant نایب وکیل
advocates وکیل مدافع
deputies وکیل نماینده
deputy وکیل نماینده
counsel وکیل دعاوی
attorneys وکیل دعاوی
attorneys وکیل دادگستری
counselling وکیل دعاوی
appoint as one's council وکیل کردن
elect for the parliament وکیل کردن
attorney وکیل دعاوی
attorney وکیل دادگستری
counselled وکیل دعاوی
appoint as one counsel وکیل کردن
advocate وکیل مدافع
lieutenants نایب وکیل
counsels وکیل دعاوی
barrister at law وکیل قانونی
petifogger وکیل مغالطه کن
defensor وکیل مدافع
defending attorney وکیل مدافع
barrister وکیل مدافع
barrister وکیل دعاوی
barristers وکیل مدافع
barristers وکیل دادگستری
depute وکیل کردن
to run in وکیل کردن
to go to the bar وکیل شدن
proctor وکیل قانونی
proctor وکیل مدافع
office attorney وکیل دفتر
surrogates وکیل شدن
surrogate وکیل شدن
trial attorney وکیل محاکمه
man of business وکیل گماشته
judge advocate وکیل مدافع
barristers وکیل دعاوی
court-appointed attorney for the defense [American E] وکیل تسخیری
public defender [American E] وکیل تسخیری
Member of Parliament وکیل مجلس
court-appointed defending counsel وکیل تسخیری
barrister وکیل دادگستری
advocating وکیل مدافع
public defender وکیل تسخیری
counsel briefedby the government وکیل تسخیری
Members of Parliament وکیل مجلس
chamber counsel وکیل مشاور
counsel briefed by the government وکیل تسخیری
counsellor at law وکیل مشاور
sergeants یوزباشی وکیل باشی
serjeant at law وکیل درجه یک دادگستری
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
take counsel with با وکیل مشورت کردن
attorney نمایندگی وکیل مدافع
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
QCs مخفف وکیل دعاوی
QC مخفف وکیل دعاوی
universal agent وکیل مطلق الوکاله
universal agent وکیل تام الاختیار
sergeant یوزباشی وکیل باشی
prevarication خیانت وکیل به موکل
counselor رایزن وکیل مدافع
practitioner وکیل دست به کار
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
lieutenants ناوبان یکم وکیل
lieutenant ناوبان یکم وکیل
majordomo وکیل خرج پیشکار
parliamentarians وکیل مبرز و حراف
parliamentarian وکیل مبرز و حراف
practitioners وکیل دست به کار
counsellor رایزن وکیل مدافع
counselors رایزن وکیل مدافع
counsellors رایزن وکیل مدافع
empowering وکالت دادن وکیل کردن
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
empowered وکالت دادن وکیل کردن
pettif ogger وکیل پست یا حیله باز
empower وکالت دادن وکیل کردن
empowers وکالت دادن وکیل کردن
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
petifogger وکیل پست یا حیله باز
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
trial lawyer وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
borough شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
boroughs شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
barristers وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
common control کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
popular عمومی
common user عمومی
generic عمومی
ecumenic عمومی
general porpose عمومی
widest عمومی
wider عمومی
rife عمومی
hackneyed عمومی
oecumenical عمومی
the public voice عمومی
wide عمومی
overt عمومی
commoners عمومی
commoners :عمومی
commonest :عمومی
generals عمومی
general عمومی
common عمومی
public عمومی
commonest عمومی
outlines خط عمومی
outline خط عمومی
common :عمومی
outlined خط عمومی
outlining خط عمومی
universal عمومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com