Total search result: 207 (31 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
edit |
ویرایش کردن |
edited |
ویرایش کردن |
|
|
Search result with all words |
|
byte |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
bytes |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
image |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
images |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
to browse |
ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر] |
Other Matches |
|
edit mode |
حالت ویرایش وضعیت ویرایش |
redaction |
ویرایش |
edit mode |
مد ویرایش |
editions |
ویرایش |
edits |
ویرایش |
editing |
ویرایش |
edition |
ویرایش |
text editing |
ویرایش متن |
edition [ed.] [of a book] |
ویرایش [کتابی] |
data editing |
ویرایش داده |
copy editing |
ویرایش کپی |
full screen editing |
ویرایش تمام صفحه |
browse mode |
حالت ویرایش کامل |
updated edition |
ویرایش به روز آمده |
polyglot edition |
ویرایش چند زبانه |
paper edition of a book |
ویرایش با جلد کاغذی |
unedited |
آنچه ویرایش نشده است |
MIDI sequencer |
ویرایش و جلوههای ویژه و گرداندن |
manipulate |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
manipulates |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
word process |
ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر |
manipulated |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
post edit |
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی |
Paintbrush/Paint |
windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap |
workfile |
یک کپی موقت از برنامه یی که در حال ویرایش است |
texts |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
posted |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
insert mode |
حالت محاورهای کامپیوتر برای ویرایش و تصحیح متن ها |
text |
امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف |
images |
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص] |
undo |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
undoes |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
image |
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص] |
post- |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
text |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
post |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
posts |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
texts |
امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف |
managers |
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ |
manager |
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ |
edited |
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند |
edit |
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند |
text |
امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ |
editors |
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است |
text |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
editor |
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است |
texts |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
texts |
امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ |
FatBits |
انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد |
opened |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
open |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
wordprocessing |
استفاده از کامپیوتر برای تایپ , ویرایش و خروجی متن , صورت نامه , برچسب لیست , آدرس و... |
opens |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
check plot |
یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود |
recalls |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
recalled |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
recall |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
development |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
developments |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
edit |
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
edited |
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
window |
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
desktop |
ترکیب نرم افزار خالص و سخت افزار اضافی که به کاربر امکان ویرایش ویدیو روی PC میدهد |
ip |
واحد نمایش مخصوص که به کار بردن امکان میدهد صفحات ویدیو متن ویرایش کنند پیش از ارسال آنها به پایگاه داده اصلی |
editing run |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
reads |
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود |
read |
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود |
Sound Recorder |
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد |
multi window editor |
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان |
wraparound |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
word wrap |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |