| Total search result: 207 (21 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| edit |
ویرایش کردن |
| edited |
ویرایش کردن |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| byte |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
| bytes |
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت |
image |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
images |
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص |
| to browse |
ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر] |
| Other Matches |
|
| edit mode |
حالت ویرایش وضعیت ویرایش |
| redaction |
ویرایش |
| edit mode |
مد ویرایش |
| editions |
ویرایش |
| edits |
ویرایش |
| editing |
ویرایش |
| edition |
ویرایش |
| text editing |
ویرایش متن |
| edition [ed.] [of a book] |
ویرایش [کتابی] |
| data editing |
ویرایش داده |
| copy editing |
ویرایش کپی |
| full screen editing |
ویرایش تمام صفحه |
| browse mode |
حالت ویرایش کامل |
| updated edition |
ویرایش به روز آمده |
| polyglot edition |
ویرایش چند زبانه |
| paper edition of a book |
ویرایش با جلد کاغذی |
| unedited |
آنچه ویرایش نشده است |
| MIDI sequencer |
ویرایش و جلوههای ویژه و گرداندن |
manipulate |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
| manipulates |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
| word process |
ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر |
| manipulated |
حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده |
| post edit |
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی |
| Paintbrush/Paint |
windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap |
| workfile |
یک کپی موقت از برنامه یی که در حال ویرایش است |
| texts |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
| posted |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
| insert mode |
حالت محاورهای کامپیوتر برای ویرایش و تصحیح متن ها |
| text |
امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف |
images |
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص] |
| undo |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
| undoes |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
image |
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص] |
| post- |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
| text |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
| post |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
| posts |
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین |
| texts |
امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف |
| managers |
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ |
| manager |
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ |
| edited |
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند |
| edit |
کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند |
| text |
امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ |
| editors |
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است |
| text |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
editor |
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است |
| texts |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
| texts |
امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ |
| FatBits |
انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد |
| opened |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
| open |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
| wordprocessing |
استفاده از کامپیوتر برای تایپ , ویرایش و خروجی متن , صورت نامه , برچسب لیست , آدرس و... |
| opens |
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده |
| check plot |
یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود |
| recalls |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
| recalled |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
| recall |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
| development |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
| developments |
مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش |
| edit |
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
| edited |
فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
| window |
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند |
| desktop |
ترکیب نرم افزار خالص و سخت افزار اضافی که به کاربر امکان ویرایش ویدیو روی PC میدهد |
| ip |
واحد نمایش مخصوص که به کار بردن امکان میدهد صفحات ویدیو متن ویرایش کنند پیش از ارسال آنها به پایگاه داده اصلی |
| editing run |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
| reads |
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود |
| read |
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود |
| Sound Recorder |
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد |
| multi window editor |
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان |
| wraparound |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| word wrap |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
| unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
| discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
| countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
| capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
| capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
| captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
| challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
| verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
| verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
| verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
| verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
| foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
| shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
| shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
| surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
| to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
| surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
| orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
| orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
| survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
| orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
| cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
| tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
| assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
| to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
| assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
| buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
| assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
| assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
| to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
| serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
| served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
| serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
| concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
| concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
| concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
| soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
| withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
| sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
| withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
| checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
| exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
| sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
| sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
| sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
| crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
| point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
| check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
| time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
| timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
| times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
| crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
| married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
| corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
| correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
| to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
| woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
| infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
| infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
| infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
| infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
| exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
| preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
| exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
| preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
| preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
| wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
| sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
| withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
| transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
| surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
| surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
| institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
| institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
| institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
| cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
| institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
| institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
| exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
| clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
| clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
| compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
| compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
| parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
| endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
| mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
| refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
| endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
| mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
| endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
| endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
| lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
| specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
| lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
| clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
| clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
| lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
| refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
| lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
| referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
| judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
| judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
| specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
| judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
| judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |