| Total search result: 207 (31 milliseconds) | 
			 | 
		
		
			 | 
			 | 
		
		
			| English | 
			Persian | 
		
		
		| edit     | 
		ویرایش کردن   | 
		
	
		
		| edited     | 
		ویرایش کردن   | 
		
	
		| 
 | 
	
	
		| 	
 | 
	
					
					
						| Search result with all words | 
					
					
						 | 
					
		
		| byte     | 
		حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت   | 
		
	
		
		| bytes     | 
		حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت   | 
		
	
		
		image       | 
		تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص   | 
		
	
		
		images       | 
		تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص   | 
		
	
		
		| to browse     | 
		ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]   | 
		
	
				
				
					| Other Matches | 
				
				
					 | 
				
		
		| edit mode     | 
		حالت ویرایش وضعیت ویرایش   | 
		
	
		
		| redaction     | 
		ویرایش   | 
		
	
		
		| edit mode     | 
		مد ویرایش   | 
		
	
		
		| editions     | 
		ویرایش   | 
		
	
		
		| edits     | 
		ویرایش   | 
		
	
		
		| editing     | 
		ویرایش   | 
		
	
		
		| edition     | 
		ویرایش   | 
		
	
		
		| text editing     | 
		ویرایش متن   | 
		
	
		
		| edition [ed.] [of a book]     | 
		ویرایش [کتابی]   | 
		
	
		
		| data editing     | 
		ویرایش داده   | 
		
	
		
		| copy editing     | 
		ویرایش کپی   | 
		
	
		
		| full screen editing     | 
		ویرایش تمام صفحه   | 
		
	
		
		| browse mode     | 
		حالت ویرایش کامل   | 
		
	
		
		| updated edition     | 
		ویرایش به روز آمده   | 
		
	
		
		| polyglot edition     | 
		ویرایش چند زبانه   | 
		
	
		
		| paper edition of a book     | 
		ویرایش با جلد کاغذی   | 
		
	
		
		| unedited     | 
		آنچه ویرایش نشده است   | 
		
	
		
		| MIDI sequencer     | 
		ویرایش و جلوههای ویژه و گرداندن   | 
		
	
		
		manipulate       | 
		حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده   | 
		
	
		
		| manipulates     | 
		حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده   | 
		
	
		
		| word process     | 
		ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر   | 
		
	
		
		| manipulated     | 
		حرکت به ویرایش و تغییر متن یا داده   | 
		
	
		
		| post edit     | 
		ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی   | 
		
	
		
		| Paintbrush/Paint     | 
		windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap   | 
		
	
		
		| workfile     | 
		یک کپی موقت از برنامه یی که در حال ویرایش است   | 
		
	
		
		| texts     | 
		انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند   | 
		
	
		
		| posted     | 
		ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین   | 
		
	
		
		| insert mode     | 
		حالت محاورهای کامپیوتر برای ویرایش و تصحیح متن ها   | 
		
	
		
		| text     | 
		امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف   | 
		
	
		
		images       | 
		[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]   | 
		
	
		
		| undo     | 
		برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش   | 
		
	
		
		| undoes     | 
		برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش   | 
		
	
		
		image       | 
		[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]   | 
		
	
		
		| post-     | 
		ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین   | 
		
	
		
		| text     | 
		انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند   | 
		
	
		
		| post     | 
		ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین   | 
		
	
		
		| posts     | 
		ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین   | 
		
	
		
		| texts     | 
		امکاناتی برای ویرایش متن , تغییر , درج و حذف   | 
		
	
		
		| managers     | 
		امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ   | 
		
	
		
		| manager     | 
		امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ   | 
		
	
		
		| edited     | 
		کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند   | 
		
	
		
		| edit     | 
		کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند   | 
		
	
		
		| text     | 
		امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ   | 
		
	
		
		| editors     | 
		نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است   | 
		
	
		
		| text     | 
		نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند   | 
		
	
		
		editor       | 
		نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است   | 
		
	
		
		| texts     | 
		نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند   | 
		
	
		
		| texts     | 
		امکاناتی برای نوشتی متن , ذخیره سازی , بازیابی , ویرایش و چاپ   | 
		
	
		
		| FatBits     | 
		انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد   | 
		
	
		
		| opened     | 
		آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده   | 
		
	
		
		| open     | 
		آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده   | 
		
	
		
		| wordprocessing     | 
		استفاده از کامپیوتر برای تایپ , ویرایش و خروجی متن , صورت نامه , برچسب لیست , آدرس و...   | 
		
	
		
		| opens     | 
		آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده   | 
		
	
		
		| check plot     | 
		یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود   | 
		
	
		
		| recalls     | 
		برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش   | 
		
	
		
		| recalled     | 
		برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش   | 
		
	
		
		| recall     | 
		برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش   | 
		
	
		
		| development     | 
		مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش   | 
		
	
		
		| developments     | 
		مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش   | 
		
	
		
		| edit     | 
		فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند   | 
		
	
		
		| edited     | 
		فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند   | 
		
	
		
		| window     | 
		فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند   | 
		
	
		
		| desktop     | 
		ترکیب نرم افزار خالص و سخت افزار اضافی که به کاربر امکان ویرایش ویدیو روی PC میدهد   | 
		
	
		
		| ip     | 
		واحد نمایش مخصوص که به کار بردن امکان میدهد صفحات ویدیو متن ویرایش کنند پیش از ارسال آنها به پایگاه داده اصلی   | 
		
	
		
		| editing run     | 
		در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند   | 
		
	
		
		| reads     | 
		بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود   | 
		
	
		
		| read     | 
		بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود   | 
		
	
		
		| Sound Recorder     | 
		امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد   | 
		
	
		
		| multi window editor     | 
		برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان   | 
		
	
		
		| wraparound     | 
		سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد   | 
		
	
		
		| word wrap     | 
		سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد   | 
		
	
		
		word       | 
		سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد   | 
		
	
		
		| worded     | 
		سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد   | 
		
	
		
		| to let somebody treat you like a doormat <idiom>     | 
		با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]   | 
		
	
		
		| unmew     | 
		رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن   | 
		
	
		
		discharge       | 
		اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن   | 
		
	
		
		| discharges     | 
		اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن   | 
		
	
		
		| countervial     | 
		خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن   | 
		
	
		
		| capture     | 
		اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن   | 
		
	
		
		| capturing     | 
		اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن   | 
		
	
		
		| captures     | 
		اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن   | 
		
	
		
		| challengo     | 
		ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن   | 
		
	
		
		| verified     | 
		مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت   | 
		
	
		
		| verifies     | 
		مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت   | 
		
	
		
		| verifying     | 
		مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت   | 
		
	
		
		| verify     | 
		مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت   | 
		
	
		
		| foster     | 
		تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن   | 
		
	
		
		| shoot     | 
		جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن   | 
		
	
		
		| shoots     | 
		جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن   | 
		
	
		
		| surveys     | 
		براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید   | 
		
	
		
		| to temper [metal or glass]     | 
		آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]   | 
		
	
		
		| surveyed     | 
		براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید   | 
		
	
		
		| orients     | 
		جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن   | 
		
	
		
		| orienting     | 
		جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن   | 
		
	
		
		| survey     | 
		براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید   | 
		
	
		
		| orient     | 
		جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن   | 
		
	
		
		| cross examination     | 
		تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن   | 
		
	
		
		| tae     | 
		پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن   | 
		
	
		
		| assigned     | 
		مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن   | 
		
	
		
		| to appeal [to]     | 
		درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]   | 
		
	
		
		calk       | 
		بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن   | 
		
	
		
		| assigning     | 
		مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن   | 
		
	
		
		| buck up     | 
		پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن   | 
		
	
		
		| assign     | 
		مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن   | 
		
	
		
		| assigns     | 
		مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن   | 
		
	
		
		| to inform on [against] somebody     | 
		کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]   | 
		
	
		
		| serves     | 
		نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن   | 
		
	
		
		| served     | 
		نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن   | 
		
	
		
		| serve     | 
		نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن   | 
		
	
		
		| concentrating     | 
		غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن   | 
		
	
		
		| concentrates     | 
		غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن   | 
		
	
		
		| concentrate     | 
		غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedalled     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedaling     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedalling     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedal     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedals     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft-pedaled     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| soft pedal     | 
		رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن   | 
		
	
		
		| withstands     | 
		مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن   | 
		
	
		
		| sterilized     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| checks     | 
		بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن   | 
		
	
		
		| withstanding     | 
		مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن   | 
		
	
		
		| checked     | 
		بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن   | 
		
	
		
		| exploits     | 
		استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن   | 
		
	
		
		| sterilize     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| withstood     | 
		مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن   | 
		
	
		
		| sterilising     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| sterilises     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| correct     | 
		تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن   | 
		
	
		
		| sterilizes     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| sterilizing     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		| crossest     | 
		تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر   | 
		
	
		
		| point     | 
		اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته   | 
		
	
		
		| check     | 
		بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن   | 
		
	
		
		| time     | 
		تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن   | 
		
	
		
		| to wipe out     | 
		پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن   | 
		
	
		
		| timed     | 
		تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن   | 
		
	
		
		| crosser     | 
		تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر   | 
		
	
		
		| times     | 
		تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن   | 
		
	
		
		| crosses     | 
		تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر   | 
		
	
		
		| married under a contract unlimited perio     | 
		زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با   | 
		
	
		
		| corrects     | 
		تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن   | 
		
	
		
		| correcting     | 
		تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن   | 
		
	
		
		| to use effort     | 
		کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن   | 
		
	
		
		| woos     | 
		افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن   | 
		
	
		
		| infringes     | 
		تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن   | 
		
	
		
		| infringing     | 
		تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن   | 
		
	
		
		| infringed     | 
		تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن   | 
		
	
		
		| infringe     | 
		تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن   | 
		
	
		
		| exploit     | 
		استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن   | 
		
	
		
		| preaches     | 
		وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن   | 
		
	
		
		| exploiting     | 
		استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن   | 
		
	
		
		cross       | 
		تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر   | 
		
	
		
		| preached     | 
		وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن   | 
		
	
		
		| preach     | 
		وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن   | 
		
	
		
		| wooed     | 
		افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن   | 
		
	
		
		| sterilised     | 
		گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن   | 
		
	
		
		woo       | 
		افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن   | 
		
	
		
		| withstand     | 
		مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن   | 
		
	
		
		support       | 
		حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن   | 
		
	
		
		| transliterate     | 
		عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن   | 
		
	
		
		| surcharges     | 
		زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن   | 
		
	
		
		| surcharge     | 
		زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن   | 
		
	
		
		| institutionalize     | 
		در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن   | 
		
	
		
		| institutionalizes     | 
		در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن   | 
		
	
		
		| institutionalising     | 
		در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن   | 
		
	
		
		| cipher device     | 
		وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن   | 
		
	
		
		| institutionalizing     | 
		در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن   | 
		
	
		
		| institutionalises     | 
		در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن   | 
		
	
		
		| exploiting     | 
		از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن   | 
		
	
		
		| exploit     | 
		از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن   | 
		
	
		
		| exploits     | 
		از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن   | 
		
	
		
		| clearer     | 
		روشن کردن صاف کردن شفاف کردن   | 
		
	
		
		| clear     | 
		روشن کردن صاف کردن شفاف کردن   | 
		
	
		
		| compensate     | 
		جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن   | 
		
	
		
		| compensates     | 
		جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن   | 
		
	
		
		mend       | 
		درست کردن اصلاح کردن جبران کردن   | 
		
	
		
		| parallelize     | 
		تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن   | 
		
	
		
		| endorsing     | 
		فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن   | 
		
	
		
		| mends     | 
		درست کردن اصلاح کردن جبران کردن   | 
		
	
		
		| refer     | 
		ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن   | 
		
	
		
		| endorses     | 
		فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن   | 
		
	
		
		| mended     | 
		درست کردن اصلاح کردن جبران کردن   | 
		
	
		
		| endorsed     | 
		فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن   | 
		
	
		
		| endorse     | 
		فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن   | 
		
	
		
		| lubricate     | 
		چرب کردن لیز کردن نرم کردن   | 
		
	
		
		| specifies     | 
		مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن   | 
		
	
		
		| lubricated     | 
		چرب کردن لیز کردن نرم کردن   | 
		
	
		
		| clearest     | 
		روشن کردن صاف کردن شفاف کردن   | 
		
	
		
		| clears     | 
		روشن کردن صاف کردن شفاف کردن   | 
		
	
		
		| lubricates     | 
		چرب کردن لیز کردن نرم کردن   | 
		
	
		
		| refers     | 
		ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن   | 
		
	
		
		| lubricating     | 
		چرب کردن لیز کردن نرم کردن   | 
		
	
		
		| referred     | 
		ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن   | 
		
	
		
		| judged     | 
		حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن   | 
		
	
		
		| judges     | 
		حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن   | 
		
	
		
		| specify     | 
		مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن   | 
		
	
		
		| judging     | 
		حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن   | 
		
	
		
		| judge     | 
		حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن   |