Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
urologist |
ویژه گر بیماریهای دستگاه ادرار |
|
|
Other Matches |
|
pediatrician |
ویژه گر بیماریهای کودکان |
venereologist |
ویژه گر بیماریهای امیزشی یامقاربتی |
social disease |
بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع |
pyuria |
وجود چرک در ادرار ادرار چرکدار |
plate edge planer |
دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی |
idiosyncrasy |
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی |
idiosyncrasies |
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی |
to watch for certain symptoms |
توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ] |
special interest groups |
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه |
specialities |
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته |
specialty |
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته |
speciality |
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته |
dermatosis |
بیماریهای پوستی |
venereal diseases |
بیماریهای امیزشی |
general practitioner |
پزشک بیماریهای عمومی |
osteopaths |
متخصص بیماریهای استخوان |
virosis |
ابتلا به بیماریهای ویروسی |
osteopath |
متخصص بیماریهای استخوان |
venereology |
پزشکی بیماریهای امیزشی |
gynecologist |
متخصص بیماریهای زنان |
idiocrasy |
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه |
gastroenterologist |
متخصص بیماریهای معده وروده |
otolaryngology |
رشته بیماریهای گوش و گلو و بینی |
big heads |
انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است |
tetter |
بیماریهای تاول دار پوست مثل زرد زخم |
big head |
انواع بیماریهای دامی که نشان آن آماس سر وگردن است |
endodontics |
شاخهای از دندانپزشکی که درباره بیماریهای حفره میانی دندان بحث میکند |
endodontia |
شاخهای از دندانپزشکی که درباره بیماریهای حفره میانی دندان بحث میکند |
urine |
ادرار |
emiction |
ادرار |
eliza |
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند |
urinary incontinence |
بی اختیاری ادرار |
urinating |
ادرار کردن |
aconuresis |
ادرار غیرارادی |
urination |
ادرار کردن |
to relieve nature |
ادرار کردن |
diuresis |
ادرار زیاد |
enuresis |
بی اختیاری ادرار |
anuria |
قطع ادرار |
relieve nature |
ادرار کردن |
urination |
دفع ادرار |
urinal |
محل ادرار |
urinated |
ادرار کردن |
urinate |
ادرار کردن |
make water |
ادرار کردن |
urinates |
ادرار کردن |
micturition |
ادرار کردن |
polyuria |
ادرار زیاد |
pass water |
ادرار کردن |
micturate |
ادرار کردن |
urinals |
محل ادرار |
urinalysis |
تجزیه شیمیایی ادرار |
urinal |
گلدان ادرار شاشگاه |
urinals |
گلدان ادرار شاشگاه |
acraturesis |
ناتوانی در دفع ادرار |
painful urination |
سوزش ادرار [پزشکی] |
adh |
هورمون کاهنده ادرار |
hematuria |
وجود خون در ادرار |
antidiuretic hormone |
هورمون کاهنده ادرار |
anuria |
نقص در ترشح ادرار |
dysuria |
سوزش ادرار [پزشکی] |
uric |
موجود در ادرار پیشابی |
praetorial |
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است |
dysuria |
ادرار همراه با سوزش واشکال |
dysuria |
دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی] |
painful urination |
دش میزی [سوزش ادرار] [پزشکی] |
urinology |
گفتاردرپیشاب مبحث ادرار پیشاب شناسی |
urinoscopy |
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر |
anuresis |
فقدان قدرت دفع ادرار شاش بند |
Don't chicken out ! <idiom> |
از ترس توی شلوارت ادرار نکن! [اصطلاح روزمره] |
commit no nuisance |
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است |
bill of health |
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود |
synchro |
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه |
attitude director indicator |
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند |
meteorograph |
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی |
rawin |
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو |
transponder |
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات |
directional gyro indicator |
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی |
prints |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
print |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
printed |
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی |
all mains set |
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال |
ac dc set |
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال |
semaphore |
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده |
quad density |
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند |
compressors |
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده |
compressor |
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده |
pulmotor |
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن |
equilibrator |
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه |
facsimile recorder |
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل |
peripheral device |
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی |
magnetometer |
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان |
cold swaging machine |
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد |
performance factor |
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه |
arresting gear |
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما |
rheostat |
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت |
gun slide |
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ |
rheostatic |
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت |
plate milling stand |
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه |
transducer |
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری |
data transceiver |
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
quarantining |
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین |
quarantines |
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین |
quarantined |
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین |
quarantine |
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین |
lazier |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
lazy |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
laziest |
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم |
dial test indicator |
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج |
unit |
دستگاه قسمتی از یک دستگاه |
units |
دستگاه قسمتی از یک دستگاه |
automatic search jammer |
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار |
computer controlled machine |
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی |
direct access storage device |
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم |
privilege |
حق ویژه |
net |
ویژه |
nets |
ویژه |
idiocrasy |
ویژه |
adhoc |
ویژه |
priviege |
حق ویژه |
paticular |
ویژه |
special character |
ویژه |
nett |
ویژه |
expert |
ویژه گر |
special |
ویژه |
specific humidity |
نم ویژه |
experts |
ویژه گر |
specifics |
ویژه |
particulars |
ویژه |
specially |
ویژه |
expressing |
ویژه |
prerogatives |
حق ویژه |
special <adj.> |
ویژه |
specialist |
ویژه گر |
extra <adj.> |
ویژه |
particular |
ویژه |
expresses |
ویژه |
specialists |
ویژه گر |
expressed |
ویژه |
express |
ویژه |
specific |
ویژه |
prerogative |
حق ویژه |
extra special |
ویژه |
peculiar |
ویژه |
which transponder |
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است |
column grinder |
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی |
insulation testing apparatus |
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی |
intercept receiver |
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی |
booths |
جای ویژه |
particular lien |
حق حبس ویژه |
specific gravity |
گرانی ویژه |
specialists |
ویژه کار |
penologist |
ویژه گر کیفرشناسی |
relative density |
گرانی ویژه |
resistivity |
مقاومت ویژه |
specialist |
ویژه کار |
booth |
جای ویژه |
regiospecific |
جهت ویژه |
specializing |
ویژه گری |
proper function |
ویژه تابع |
characteristically |
نشان ویژه |
prerogatived |
دارای حق ویژه |
proper volume |
ویژه حجم |
preceptorial |
ویژه اموزگاری |
lingo |
زبان ویژه |
lingoes |
زبان ویژه |
praetorian guard |
گارد ویژه |
characteristic |
نشان ویژه |
stall |
لژ جایگاه ویژه |
quantum state |
ویژه حالت |
specialises |
ویژه گری |
specialising |
ویژه گری |
rarely |
بااستادی ویژه |
specialize |
ویژه گری |
specific gravities |
گرانی ویژه |
specializes |
ویژه گری |
specialty |
ویژه گری |
characteristic root |
ویژه مقدار |
prerogative |
دارای حق ویژه |
prerogatives |
حق یا امتیاز ویژه |
prerogatives |
دارای حق ویژه |
bylaw |
قانون ویژه |
specialities |
ویژه گری |
byelaw |
قانون ویژه |
body guard |
هنگ ویژه |
characteristics |
نشان ویژه |
nutritionist |
ویژه گر تغذیه |
nutritionists |
ویژه گر تغذیه |
equity capital |
ارزش ویژه |
extra equipment |
متعلقات ویژه |
endemical |
ویژه یک قوم |
prerogative |
حق یا امتیاز ویژه |
stalling |
لژ جایگاه ویژه |
conizance |
نشان ویژه |
characteristic number |
ویژه مقدار |
characteristic function |
ویژه تابع |
lineament |
نشان ویژه |
lineaments |
نشان ویژه |
cariologist |
ویژه گر قلب |