English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
parameter ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
Other Matches
defaulting در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
indefinable غیر قابل تعریف
indefinably غیر قابل تعریف
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
parameter پارامتر
z parameter پارامتر "زد"
parameters پارامتر
passing parameter پارامتر عبوری
parameter setting پارامتر نشانی
pseudoparameter شبه پارامتر
shielding parameter پارامتر حفافتی
racah parameter پارامتر راکاه
refernce parameter پارامتر مرجع
value parameter پارامتر مقداری
impact parameter پارامتر برخورد
wave parameter پارامتر موج
actual parameter پارامتر واقعی
variable parameter پارامتر متغییر
symbolic parameter پارامتر نمادی
replaceable parameter پارامتر جایگزینی
positional parameter پارامتر وضعیتی
frequency parameter پارامتر فرکانس
input parameter پارامتر ورودی
linkage parameter پارامتر پیوندی
lattice parameter پارامتر شبکه
formmal parameter پارامتر صوری
drive designator پارامتر دیسک گردان
deceleration parameter پارامتر کند شدن
adjustable parameter پارامتر تنظیم پذیر
impact parameter پارامتر ضرب شونده
y parameter پارامتر چهار قطبی ایگرگ
climacteric <adj.> بنیادی
basics بنیادی
fundamental بنیادی
basic بنیادی
radicals بنیادی
structurally بنیادی
radical بنیادی
basilar بنیادی
structural بنیادی
elementary بنیادی
featuring ویژگی
features ویژگی
specification ویژگی
attributes ویژگی
attributing ویژگی
traits ویژگی
attribute ویژگی
trait ویژگی
featured ویژگی
feature ویژگی
property ویژگی
characteristic ویژگی
exclusivity ویژگی
characteristically ویژگی
fundamental units یکاهای بنیادی
fundamental unit یکای بنیادی
fundamental skill مهارت بنیادی
fundamental particles ذرات بنیادی
basic anxiety اضطراب بنیادی
base unit یکای بنیادی
fundamental research علم بنیادی
basic conflict تعارض بنیادی
pure research علم بنیادی
fundumental particle ذره بنیادی
elementary particles ذرات بنیادی
stroma بافت بنیادی
structural unemployment بیکاری بنیادی
elementary particle ذره بنیادی
basic research علم بنیادی
elementray particle ذره بنیادی
peculiarities حالت ویژگی
peculiarity حالت ویژگی
dynamic trait ویژگی پویشی
feature ویژگی عملکرد
ergic trait ویژگی پویشی
personality trait ویژگی شخصیت
common trait ویژگی مشترک
peronality of laws ویژگی قانون
source trait ویژگی پایه
feature of performance ویژگی عملکرد
surface trait ویژگی روساختی
polarities ویژگی قطبی
faceless بدون ویژگی
polarity ویژگی قطبی
membership character ویژگی عضویت
fundamental interactions نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental forces نیروهای بنیادی [فیزیک]
fundamental motor pattern الگوی بنیادی حرکت
fundamental motor pattern انگاره بنیادی حرکت
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
sex linked characteristic ویژگی وابسته به جنس
parameters نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
communication پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
graviton واحد بنیادی فرضی گرانش
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
fundamental forces اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
fundamental interactions اندرکنش های بنیادی [فیزیک]
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
outline utility برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
photon ذره بنیادی انرژی الکترومگنتیک که از انتقال یک
maintainability ویژگی مربوط به جداسازی وتعمیر یک خرابی
type ahead ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
stress یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stresses یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stressing یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
bourgeois <adj.> از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
definiens تعریف
complimenting تعریف
complimented تعریف
compliment تعریف
compliments تعریف
explanations تعریف
quality تعریف
qualities تعریف
definitions تعریف
definition تعریف
extolment تعریف
explanation تعریف
cell definition تعریف سل
descriptions تعریف
description تعریف
circumscription تعریف
portrayals تعریف
portrayal تعریف
comkplimentarily با تعریف
recount تعریف کردن
the d. article حرف تعریف
block definition تعریف بلوک
to crack up تعریف کردن
glorifying تعریف کردن
circular definition تعریف دوری
complimenting تعریف کردن از
self aggrandizement تعریف از خود
say a good word for تعریف کردن
praising تعریف کردن
praises تعریف کردن
praised تعریف کردن
praise تعریف کردن
compliments تعریف کردن از
complimented تعریف کردن از
compliment تعریف کردن از
emblazon تعریف کردن
undefined تعریف نشده
traducing تعریف کردن
traduces تعریف کردن
traduced تعریف کردن
traduce تعریف کردن
complimentary تعریف امیز
glorify تعریف کردن
anarthrous بی حرف تعریف
define تعریف کردن
article حرف تعریف
data definition تعریف داده
defining تعریف کردن
defines تعریف کردن
unreel تعریف کردن
defined تعریف کردن
recounted تعریف کردن
recounting تعریف کردن
recounts تعریف کردن
articles حرف تعریف
glorifies تعریف کردن
recitation تعریف موضوع
recitations تعریف موضوع
problem definition تعریف مسئله
extoll تعریف کننده
field definition تعریف فیلد
macro difinition درشت تعریف
macro definition تعریف ماکرو
nosography تعریف امراض
macro definition درشت تعریف
he is well spoken of از او تعریف می کنند
definable تعریف پذیر
exponents تعریف کننده
job definition تعریف برنامه
honorable شایان تعریف
contextual definition تعریف ضمنی
depiction نگارش تعریف
depictions نگارش تعریف
operational definition تعریف عملیاتی
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
exponent تعریف کننده
extoller تعریف کننده
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com