Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
overlay
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlaying
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlays
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
Other Matches
logical
گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است
master
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
mastered
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
masters
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
MIDI setup map
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
inherent addressing
دستوری که حاوی تمام داده مورد نیاز برای آدرس ی که باید دستیابی شود است بدون عمل اضافی
resource
یکی از دو انشعاب فایل . شاخه منبع حاوی منابع مورد نیاز فایل است
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machined
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machines
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
multiplex
روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
segment
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segments
تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
biz
نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
spam
مقالهای که به بیشتر از یک گروه خبری پست شود و بنابراین حاوی پیام های تجارتی است
overlays
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
requirement
مورد نیاز
floor space occupied
فضای مورد نیاز
lime requirement
اهک مورد نیاز
reserve requirements
ذخائر مورد نیاز
demand paging
صفحه بندی مورد نیاز
required supply rate
نواخت مهمات مورد نیاز
requirements
آنچه مورد نیاز است
demand satisfaction
تحویل اماد مورد نیاز
common goods
کالای مورد نیاز عموم
combat essential
مورد نیاز حتمی رزمی
bank capital requirement
سرمایه مورد نیاز بانک
supplying
تامین چیزی که مورد نیاز است .
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
supply
تامین چیزی که مورد نیاز است .
You are needed . They need you .
وجود شما مورد نیاز است
supplied
تامین چیزی که مورد نیاز است .
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
public information
اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
equipment
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
thin
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinned
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thins
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinners
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
extracted
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracting
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
processes
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
storing
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
extract
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
process
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
extracts
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
monofuel
سوختی که بتنهایی و بدون نیاز به هوا یا اکسیدکننده دیگر مورد استفاده قرارمیگیرد
In regard to the proposed changes I think we need more information.
در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
condition
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
hit on the fly printer
چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
subschema
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
extracts
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extract
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracted
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracting
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
mismatch
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
ULA
قطعهای که حاوی تعداد مدار منط قی جدا و دروازه هایی که سپس توسط مشتری وصل می شوند تا تابع مورد نظررا انجام دهند
exchange of notes
نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
demands
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demanded
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
twelve tables
الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
in this vein
<adv.>
بنابراین
in this wise
<adv.>
بنابراین
thus
[therefore]
<adv.>
بنابراین
in this manner
<adv.>
بنابراین
in consequence
<adv.>
بنابراین
thereupon
بنابراین
so
بنابراین
for that reason
<adv.>
بنابراین
therefore
<adv.>
بنابراین
by implication
<adv.>
بنابراین
hence
<adv.>
بنابراین
as a consequence
<adv.>
بنابراین
as a result of this
<adv.>
بنابراین
insofar
<adv.>
بنابراین
therefter
بنابراین
in this respect
<adv.>
بنابراین
by impl
<adv.>
بنابراین
ergo
بنابراین
accordingly
بنابراین
at that
[at that provocation]
<adv.>
بنابراین
consequently
<adv.>
بنابراین
in this way
<adv.>
بنابراین
for this reason
<adv.>
بنابراین
as a result
<adv.>
بنابراین
thereat
<adv.>
بنابراین
in this sense
<adv.>
بنابراین
thereupon
<adv.>
بنابراین
in so far
<adv.>
بنابراین
insomuch
بنابراین
whereby
<adv.>
بنابراین
subsequently
<adv.>
بنابراین
envelope
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
envelopes
نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
connexions
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
three-dimensional
و بنابراین به نظر جامد می آید
multipass overlap
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
master
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
mastered
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
masters
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
pipeline
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipelines
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
the urban districts
بخشهای شهر
leading sectors
بخشهای پیشرو
leading sectors
بخشهای پیشگام
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
aggregate
ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregates
ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
managers
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
tetrarch
والی بخشهای چهارگانه امپراتوری
manager
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
proportional parts
بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
interleaving
پردازندهای که با بخشهای پردازنده کار میکند
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
workings
همه بخشهای حفاری شده معدنی
modularization
برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
assembly
قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
circulars
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
crop end
بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
crop end saw
اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
tree surgeon
ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
ozonosphere
لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
dualism
مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
par in
پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
forms
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
formed
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
grey scale
سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
input output analysis
تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
linkages
نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
word
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
JPEG++
حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
worded
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
linkage
نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
modules
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
maintenance
بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
linking
تابع نرم افزاری کوچک که بخشهای برنامه را به هم ترکیب میکند تا به عنوان یک واحد اجرا شوند
simultaneity
زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
pseudo random
قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
trunk
باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
privilege
ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
trunks
باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
semantics
1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
chaining
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
assemble
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembled
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembles
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
boilerplating
قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
overlay
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
wiring
جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
overlaying
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com