English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (8 milliseconds)
English Persian
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
camped پادگان اردو زدن چادر زدن
camps پادگان اردو زدن چادر زدن
Other Matches
Camping اردو یا چادر زدن
camper شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
compound انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounded انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounds انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
troop information مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
garrison پادگان
soldiers' home پادگان
garrisons پادگان
presidio پادگان
garrison house پادگان
caserne پادگان
casern پادگان
campound پادگان
sites پادگان
sited پادگان
site پادگان
camp اردو
camps اردو
camped اردو
garrison house پادگان مجزا
post property اموال پادگان
presidial پادگان شهر
permanent duty station پادگان دایمی
posts پادگان قرارگاه
posted پادگان قرارگاه
post- پادگان قرارگاه
post پادگان قرارگاه
provost marshal دژبان پادگان
campsite محل اردو
encamped اردو زدن
campsites محل اردو
Urdu زبان اردو
encamps اردو زدن
encage اردو زدن
cook house اشپزخانه اردو
castrametation فن ترتیب اردو
encampment اردو پایگاه
laagering اردو زنی
encampments اردو پایگاه
camp اردو زدن
camped اردو زدن
encamp اردو زدن
camping اردو زدن
to cut one's lucky اردو برچیدن
camps اردو زدن
encamping اردو زدن
pantry بوفه ناو یا پادگان
pantries بوفه ناو یا پادگان
army base پادگان نیروی زمینی
dwellings مستقرشدن اردو زدن
dwelling مستقرشدن اردو زدن
No camping اردو زدن ممنوع
campsite محل مناسب اردو
campsites محل مناسب اردو
laager در اردو مسکن گزیدن
encampments محل اردو زدن
to strike tens اردو رابهم زدن
encampment محل اردو زدن
training table میز ناهارخوری در اردو
exchanging تبدیل ارز فروشگاه پادگان
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
exchange تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged تبدیل ارز فروشگاه پادگان
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
out leased انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
tentless بی چادر
tentage چادر
canvases چادر
tents چادر
tent چادر
canvas چادر
awning چادر
awnings چادر
camps چادر
camped چادر
camp چادر
untented بی چادر
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
sortie حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
strikes چادر را از جا کندن
camp چادر زدن
bedspread چادر شب رختخواب
pavilions چادر صحرایی
bedspreads چادر شب رختخواب
pup tent چادر پناهگاه
tent pole دیرک چادر
sail hook قلاب چادر
pavilion چادر صحرایی
tent pole تیر چادر
tentage وسایل چادر
marquees چادر بزرگ
for a tent برای هر چادر
tent چادر عشایر
marquee چادر بزرگ
To pitch a tent. چادر زدن
strike چادر را از جا کندن
camped چادر زدن
double tent چادر دو نفره
encamps چادر زدن
nomadic چادر نشین
encamping چادر زدن
bell tent چادر قلندری
encamp چادر زدن
encamped چادر زدن
camps چادر زدن
veil چادر پوشاندن
veils چادر پوشاندن
stanchion سایبان یا چادر جلومغازه
roof tree کش دیرک افقی چادر
side screen چادر افتاب گیر
nomads چادر نشین ایلیاتی
slopping awning شیب دادن چادر
nomad چادر نشین ایلیاتی
spred awning چادر پهن کردن
ridge pole کش دیرک افقی چادر
furl awning جمع کردن چادر
No camping چادر زدن ممنوع
commissaries فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
frapping awning باد نگیر کردن چادر
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
uncovering برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovers برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncover برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
Ensi [نوعی قالیچه پرده آویز بین ترکمن ها بر سر درب ورودی به چادر استفاده می شود و حالتی از پنجره را نشان می دهد.]
winter quarters پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
slats پاره پاره شدن چادر
slat پاره پاره شدن چادر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com