Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 257 (43 milliseconds)
English
Persian
scalpel
پاره پاره کردن
scalpels
پاره پاره کردن
analyze
پاره پاره کردن
pick to pieces
پاره پاره کردن
tatter
پاره پاره کردن
tearoff
پاره پاره کردن
to cut to pieces
پاره پاره کردن
to part in pieces
پاره پاره کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
to tear to pieces
پاره پاره کردن
Search result with all words
cut
پاره کردن
cuts
پاره کردن
analyse
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing
پاره پاره کردن تشریح کردن
junk
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
break
پاره کردن
breaks
پاره کردن
mastectomies
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomy
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mangle
پاره کردن خرد کردن
mangles
پاره کردن خرد کردن
mangling
پاره کردن خرد کردن
lacerate
پاره کردن
lacerates
پاره کردن
lacerating
پاره کردن
tear
پاره کردن
tears
پاره کردن
rend
پاره کردن
rending
پاره کردن
rends
پاره کردن
shred
پاره کردن باریک بریدن
shredded
پاره کردن باریک بریدن
shredding
پاره کردن باریک بریدن
shreds
پاره کردن باریک بریدن
rip
پاره کردن
ripped
پاره کردن
rips
پاره کردن
cesarean
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
dilacerate
پاره کردن
divulsion
پاره کردن
evisceration
عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
gastrotomy
پاره کردن شکم
lancinate
پاره کردن
lay open
پاره کردن
overwear
پاره ومندرس کردن
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tear up
پاره کردن
to cut down
پاره کردن
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
tear up
<idiom>
(پاره کردن)ریزریزکردن
Other Matches
tatter
لباس پاره پاره ژنده پوش
slats
پاره پاره شدن چادر
slat
پاره پاره شدن چادر
shredders
پاره پاره کننده
shredder
پاره پاره کننده
fragments
پاره
scrapping
پاره
member
پاره
shreds
پاره
members
پاره
scrap
پاره
scrapped
پاره
pieces
پاره
fragment
پاره
scraps
پاره
part
پاره
line segment
پاره خط
mammock
پاره
peaked line
خط پاره پاره
the golden
پاره
fragmenting
پاره
tatters
پاره
piece
پاره
scrappier
پاره پاره
shred
پاره
raggle
پاره
framentary
پاره پاره
isomer
هم پاره
duds
پاره
out at elbows
پاره
bits
پاره
isomerous
هم پاره
bit
پاره
shredded
پاره
fragmentary
پاره پاره
scrappiest
پاره پاره
scrappy
پاره پاره
scappy
پاره پاره
in rags
پاره
shredding
پاره
tattered
پاره پوره
fragmental
پاره پاره جزء جزء
quarry stone
پاره سنگ
tatty
پاره پوره
partially ordered
پاره مرتب
bit
پاره خبر
lacerable
پاره شدنی
shard
پاره سفال
part-time
پاره وقت
part time
پاره وقت
lancination
پاره سازی
fire brand
اتش پاره
fragmentary
پاره پاره جزء جزء
fragmented
چند پاره
middle fraction
پاره میانی
icicles
یخ پاره قطعه یخ
bits
پاره خبر
icicle
یخ پاره قطعه یخ
partial function
پاره تابع
shards
پاره سفال
ballast
پاره سنگ
firebrand
اتش پاره
firebrands
اتش پاره
scrappiness
پاره پارگی
scrap iron
اهن پاره
mitraille
چاره پاره
caruncle
گوشت پاره
case shot
چار پاره
split up
پاره شدن
fragments
تکه پاره
partial order
پاره ترتیب
broken bricks
پاره اجر
fragment
تکه پاره
partial fraction
پاره کسر
bats
پاره اجر
fragmenting
تکه پاره
brickbat
پاره اجر
batted
پاره اجر
partial sum
پاره مجموعه
wear and tear
<idiom>
پاره پوره
bat
پاره اجر
equulei
پاره اسب
look before your leap
پاره نکن
equuleus
پاره اسب
term
پاره سال تحصیلی
driftwood
تخته پاره روی اب
caruncular
دارای گوش پاره
carunculate
دارای گوشت پاره
termed
پاره سال تحصیلی
rupture limit
مرز پاره شدن
terming
پاره سال تحصیلی
snippy
مغرور تکه پاره
partially defined
پاره تعریف شده
breaking
پاره گی قطع شدگی
part-time weaver
بافنده پاره وقت
stub nail
میخ نعل پاره
come apart
تکه پاره شدن
partial derivative
مشتق پاره ای
[ریاضی]
to darn socks
جوراب
[پاره]
را دوختن
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
extra-mural
ویژهی دانشجویان پاره وقت
She interrupted the train of my thoughts.
رشته افکارم را پاره کرد
screed
تکه پاره باریکه زمین
torn
پاره شده درهم دریده
partial migrant
کوچگر پاره ای
[پرنده شناسی]
It is only a scrap of paper .
یک تیکه ورق پاره است
fritter
خاگینه گوشت دار پاره
junk
طناب کهنه کاغذ پاره
junk
اهن پاره خرده شیشه
fritters
خاگینه گوشت دار پاره
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
oddment
تکه و پاره چیز باقیمانده
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
rubble
قلوه سنگ پاره اجر
Several pages have been torn out.
چندین صفحه اش پاره شده
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
partial differential equation
[PDE]
معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای
[ریاضی]
tear sheet
قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
ultimate tensile strength
حد نهایی کشش و استحکام نخ
[قبل از پاره شدن]
This contract is in fact ascrap of paper .
این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention
جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
sett
قطعه سنگ پاره سنگ
shoulders
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com