Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
shredder
پاره پاره کننده
shredders
پاره پاره کننده
Other Matches
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tatter
لباس پاره پاره ژنده پوش
slats
پاره پاره شدن چادر
slat
پاره پاره شدن چادر
scalpel
پاره پاره کردن
pick to pieces
پاره پاره کردن
tatter
پاره پاره کردن
to cut to pieces
پاره پاره کردن
analyze
پاره پاره کردن
to part in pieces
پاره پاره کردن
tearoff
پاره پاره کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
to tear to pieces
پاره پاره کردن
scalpels
پاره پاره کردن
analyses
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed
پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing
پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing
پاره پاره کردن تشریح کردن
members
پاره
scrappy
پاره پاره
scrappiest
پاره پاره
scrappier
پاره پاره
pieces
پاره
fragments
پاره
piece
پاره
scrap
پاره
part
پاره
isomer
هم پاره
isomerous
هم پاره
framentary
پاره پاره
fragment
پاره
out at elbows
پاره
fragmenting
پاره
scraps
پاره
scrapping
پاره
scrapped
پاره
peaked line
خط پاره پاره
member
پاره
fragmentary
پاره پاره
mammock
پاره
duds
پاره
raggle
پاره
bit
پاره
line segment
پاره خط
in rags
پاره
bits
پاره
shred
پاره
shredded
پاره
the golden
پاره
shreds
پاره
tatters
پاره
shredding
پاره
scappy
پاره پاره
look before your leap
پاره نکن
partial function
پاره تابع
bits
پاره خبر
fragmental
پاره پاره جزء جزء
to cut down
پاره کردن
fragmentary
پاره پاره جزء جزء
cut
پاره کردن
cuts
پاره کردن
bit
پاره خبر
partial order
پاره ترتیب
partial fraction
پاره کسر
equulei
پاره اسب
partial sum
پاره مجموعه
partially ordered
پاره مرتب
icicles
یخ پاره قطعه یخ
fragmented
چند پاره
equuleus
پاره اسب
lancinate
پاره کردن
lancination
پاره سازی
firebrands
اتش پاره
part-time
پاره وقت
part time
پاره وقت
split up
پاره شدن
lay open
پاره کردن
fragments
تکه پاره
lacerable
پاره شدنی
fire brand
اتش پاره
firebrand
اتش پاره
fragment
تکه پاره
icicle
یخ پاره قطعه یخ
middle fraction
پاره میانی
divulsion
پاره کردن
mitraille
چاره پاره
fragmenting
تکه پاره
tear up
پاره کردن
dilacerate
پاره کردن
scrappiness
پاره پارگی
scrap iron
اهن پاره
rending
پاره کردن
tattered
پاره پوره
tatty
پاره پوره
tear
پاره کردن
lacerates
پاره کردن
lacerating
پاره کردن
bats
پاره اجر
rip
پاره کردن
rips
پاره کردن
bat
پاره اجر
breaks
پاره کردن
break
پاره کردن
batted
پاره اجر
caruncle
گوشت پاره
lacerate
پاره کردن
broken bricks
پاره اجر
ballast
پاره سنگ
rend
پاره کردن
wear and tear
<idiom>
پاره پوره
brickbat
پاره اجر
shard
پاره سفال
ripped
پاره کردن
quarry stone
پاره سنگ
case shot
چار پاره
rends
پاره کردن
tears
پاره کردن
shards
پاره سفال
breaking
پاره گی قطع شدگی
term
پاره سال تحصیلی
termed
پاره سال تحصیلی
stub nail
میخ نعل پاره
terming
پاره سال تحصیلی
come apart
تکه پاره شدن
driftwood
تخته پاره روی اب
partially defined
پاره تعریف شده
rupture limit
مرز پاره شدن
to darn socks
جوراب
[پاره]
را دوختن
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
snippy
مغرور تکه پاره
part-time weaver
بافنده پاره وقت
overwear
پاره ومندرس کردن
gastrotomy
پاره کردن شکم
partial derivative
مشتق پاره ای
[ریاضی]
carunculate
دارای گوشت پاره
caruncular
دارای گوش پاره
tear up
<idiom>
(پاره کردن)ریزریزکردن
Full ( part) time employees .
کارمندان تمام (پاره ) وقت
junk
طناب کهنه کاغذ پاره
junk
اهن پاره خرده شیشه
shredding
پاره کردن باریک بریدن
shred
پاره کردن باریک بریدن
shreds
پاره کردن باریک بریدن
fritters
خاگینه گوشت دار پاره
oddment
تکه و پاره چیز باقیمانده
shredded
پاره کردن باریک بریدن
fritter
خاگینه گوشت دار پاره
screed
تکه پاره باریکه زمین
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
partial migrant
کوچگر پاره ای
[پرنده شناسی]
Several pages have been torn out.
چندین صفحه اش پاره شده
rubble
قلوه سنگ پاره اجر
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
extra-mural
ویژهی دانشجویان پاره وقت
She interrupted the train of my thoughts.
رشته افکارم را پاره کرد
It is only a scrap of paper .
یک تیکه ورق پاره است
torn
پاره شده درهم دریده
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
partial differential equation
[PDE]
معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای
[ریاضی]
ultimate tensile strength
حد نهایی کشش و استحکام نخ
[قبل از پاره شدن]
This contract is in fact ascrap of paper .
این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
cesarean
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
evisceration
عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
tear sheet
قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention
جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
junk
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
mastectomy
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomies
پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
sett
قطعه سنگ پاره سنگ
mangling
پاره کردن خرد کردن
mangle
پاره کردن خرد کردن
mangles
پاره کردن خرد کردن
shoulders
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com