Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (8 milliseconds)
English
Persian
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
Other Matches
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
sweeps
پاروی بلند
fid
پاروی چوبی
paddle
پاروی کوتاه
double p
پاروی دوسر
marlinspike
پاروی فلزی
paddled
پاروی کوتاه
paddling
پاروی کوتاه
paddles
پاروی کوتاه
rowing
قایقرانی
boatmanship
قایقرانی
watermanship
قایقرانی
boating
قایقرانی
scull
پاروی عقب کشتی
sculls
پاروی عقب کشتی
scull
پاروی کنار قایق
sculled
پاروی عقب کشتی
sculls
پاروی کنار قایق
sculled
پاروی کنار قایق
speedboating
قایقرانی سرعت
kayaking
قایقرانی با کایاک
fours
قایقرانی 4 نفره
skiff
قایقرانی کردن
gunkholding
قایقرانی در اب کم عمق
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
sailing
قایقرانی با قایق بادی
frostbite
قایقرانی د رهوای سرد
fisherman's bend
گره مخصوص قایقرانی
swan scale
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
bindings
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
binding
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
oarsmen
پارو زن
shoveling
پارو
paddle
پارو
paddler
پارو زن
oarage
پارو
paddled
پارو
snow shovel
پارو
paddles
پارو
to trample on
پارو
paddling
پارو
oarsman
پارو زن
paidle
پارو
oar
پارو
shovel
پارو
shoveled
پارو
rowlocks
جا پارو
shovelled
پارو
shovelling
پارو
shovels
پارو
catch
پارو به اب
rowlock
جا پارو
oars
پارو
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
sculls
پارو زدن
rowlock
ضامن پارو
rowed
پارو زدن
toss your oars
پارو بالا
scull
پارو زدن
to ply the oar
پارو زدن
becket
حلقه پارو
double banked boat
قایق دو پارو زن
sculled
پارو زدن
rowlocks
ضامن پارو
single banked boat
قایق تک پارو زن
ship your oars
پارو بیرون
rows
پارو زدن
oars down
پارو پایین
oars forward
پارو به جلو
boat your oars
پارو به قایق
looming
دسته پارو
row
پارو زدن
looms
دسته پارو
loomed
دسته پارو
oar
پارو زدن
oars
پارو زدن
loom
دسته پارو
oarlock
جایگاه فلزی پارو
backwater
برعکس پارو زدن
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
loom
قسمت میانی پارو
to row back
به عقب پارو زدن
double banked boat
قایق جفت پارو زن
give way
فرمان با هم پارو بزنید
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
loomed
قسمت میانی پارو
looms
قسمت میانی پارو
die
پارو زدن شدید
to pull a good oar
خوب پارو زدن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
looming
قسمت میانی پارو
backwaters
برعکس پارو زدن
pull a good oar
خوب پارو زدن
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
sculling
مسابقه قایقرانی یک نفره 2نفره یا 4 نفره
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
thole
چوب یا میله اهرم پارو
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
butting
حلقه چرمی دور دستگیره پارو
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratching
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratch
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
slalom
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com