Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
ship your oars
پارو بیرون
Search result with all words
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
shovel
پارو
paddling
پارو
rowlock
جا پارو
paddles
پارو
rowlocks
جا پارو
catch
پارو به اب
paidle
پارو
paddle
پارو
paddler
پارو زن
oar
پارو
oarage
پارو
shoveling
پارو
to trample on
پارو
shoveled
پارو
oarsmen
پارو زن
shovelling
پارو
oars
پارو
paddled
پارو
shovels
پارو
oarsman
پارو زن
shovelled
پارو
snow shovel
پارو
looming
دسته پارو
becket
حلقه پارو
loomed
دسته پارو
rowlocks
ضامن پارو
scull
پارو زدن
sculls
پارو زدن
oars
پارو زدن
rowlock
ضامن پارو
toss your oars
پارو بالا
loom
دسته پارو
row
پارو زدن
oar
پارو زدن
to ply the oar
پارو زدن
single banked boat
قایق تک پارو زن
rows
پارو زدن
boat your oars
پارو به قایق
rowed
پارو زدن
oars down
پارو پایین
oars forward
پارو به جلو
double banked boat
قایق دو پارو زن
sculled
پارو زدن
looms
دسته پارو
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
pull a good oar
خوب پارو زدن
double banked boat
قایق جفت پارو زن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
loomed
قسمت میانی پارو
looms
قسمت میانی پارو
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
looming
قسمت میانی پارو
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
loom
قسمت میانی پارو
backwaters
برعکس پارو زدن
backwater
برعکس پارو زدن
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
give way
فرمان با هم پارو بزنید
die
پارو زدن شدید
to pull a good oar
خوب پارو زدن
oarlock
جایگاه فلزی پارو
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
to row back
به عقب پارو زدن
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
thole
چوب یا میله اهرم پارو
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
butting
حلقه چرمی دور دستگیره پارو
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratched
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratch
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
forth of
بیرون از
from the outside
از بیرون
without
بیرون
extra terrestrial
بیرون از
abroad
بیرون
out
<adv.>
به بیرون
out-of-
بیرون از
out of
بیرون از
efferent
بیرون بر
without
بیرون از
bakkat
به بیرون
out door
بیرون
external
بیرون
forth
بیرون از
outward bound
بیرون رو
outside appearance
بیرون
out-
بیرون از
out
بیرون از
externals
بیرون
from out of town
از بیرون
[از]
off the track
بیرون
away
بیرون از
outsides
بیرون
outside
بیرون
out
<adv.>
بیرون
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
outed
بیرون از
from outside
از بیرون
[از]
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outdoor
بیرون
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
away
بیرون
extrudes
بیرون امدن
venting
بیرون دادن
vent
بیرون ریختن
venting
بیرون ریختن
vent
بیرون دادن
extruding
بیرون کشیدن
extruding
بیرون امدن
vented
بیرون ریختن
extruding
بیرون انداختن
vented
بیرون دادن
extrudes
بیرون کشیدن
vents
بیرون ریختن
vents
بیرون دادن
clamp
بیرون کشیدن
outwork
سفارش به بیرون
outflows
بیرون ریزی
outflow
بیرون ریزی
plugging
بیرون زدن
draws
بیرون کشیدن
jettisons
بیرون افکندن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisoned
بیرون افکندن
jettison
بیرون افکندن
draw
بیرون کشیدن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
outgoing
بیرون رونده
plug
بیرون زدن
plugs
بیرون زدن
clamped
بیرون کشیدن
extrudes
بیرون انداختن
Outside the house.
بیرون از خانه
running off
از خط بیرون افتادن
throw out
بیرون انداختن
to be derailed
از خط بیرون افتادن
to break out
بیرون ریختن
to bring out
بیرون اوردن
push off
بیرون رفتن
to charm away
بیرون کردن
to chop out
بیرون امدن
protrudent
بیرون افتاده
saleint
بیرون امده
saleint
بیرون زده
saleintiant
بیرون امده
subduct
بیرون بردن
spouter
بیرون جهنده
smoke out
بیرون راندن
sleep out
بیرون خوابیدن
skink
بیرون کشیدن
similitude
بیرون فاهر
shift out
انتقال به بیرون
throw off
بیرون دادن
saleintiant
بیرون زده
to come out
بیرون امدن
propulsive
بیرون ریزنده
prolapsus
بیرون افتادگی
spit
بیرون پراندن
spits
بیرون پراندن
extrude
بیرون انداختن
extrude
بیرون امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com