Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (41 milliseconds)
English
Persian
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
Search result with all words
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
Other Matches
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
linenfold
[پارچه های کتانی برای آذین قاب]
purdah
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
cleans
تمیز کردن
wisp
تمیز کردن
replotting
تمیز کردن
clean house
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
do the cleaning
تمیز کردن
grooming
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
wisps
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
cleaned
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
prunella
پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
dimity
دمیاطی :پارچه نخی سفت باف وراه راه که برای پرده بکارمیبرند
petersham
یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
cleans
تمیز کردن چیزی
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
scrub
خراشیدن تمیز کردن
clean
تمیز کردن چیزی
cleanest
تمیز کردن چیزی
cleaned
تمیز کردن چیزی
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
canvases
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvas
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
crocus cloth
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
sarsenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarcenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
paduasoy
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
scavenges
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
سپوری کردن تمیز کردن
scavenge
سپوری کردن تمیز کردن
To smooth out a cloth by ironing it .
پارچه را با اطوصاف کردن
calico printing
عمل باسمه کردن پارچه
yarn dye
نخ پارچه بافی را رنگ کردن
faggot
ریشه کردن حاشیه پارچه
fagot
ریشه کردن حاشیه پارچه
faggots
ریشه کردن حاشیه پارچه
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
drip dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
woof
پارچه کتانی دارای پود کردن
woofs
پارچه کتانی دارای پود کردن
drip-dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
to unstitch something
[sewing]
کوکی
[بخیه ای]
را باز کردن
[دوختن پارچه]
[فناوری بافندگی]
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
cassation
تمیز
distinctions
تمیز
neat
تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
contradistinction
تمیز
spiffy
تمیز
clean
تمیز
discretion
تمیز
discernment
تمیز
neatest
تمیز
cleanly
تمیز
neater
تمیز
dapper
تمیز
distinction
تمیز
cleans
تمیز
cleanest
تمیز
pure
تمیز
age of reason
سن تمیز
age of discretion
سن تمیز
mense
حس تمیز
discrimination
تمیز
secernment
تمیز
purest
تمیز
purer
تمیز
scrubby
تمیز
cleaned
تمیز
dinky
تمیز
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
epicritic
تمیز دهنده
squeaky clean
بسیار تمیز
identification
تطبیق تمیز
high court of
دیوانعالی تمیز
refined
تمیز کرده
sensory discrimination
تمیز حسی
stimulus discrimination
تمیز محرک
differentiating
تمیز دادن
differentiates
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
individuate
تمیز دادن
discerns
تمیز دادن
discerned
تمیز دادن
discern
تمیز دادن
scouring
تمیز کاری
indiscernible able
تمیز ندادنی
clean bill of lading
بارنامه تمیز
indiscriminately
بدون تمیز
scourer
تمیز کننده
distinguishable
قابل تمیز
discriminable
قابل تمیز
discernible
قابل تمیز
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
supreme court
دیوان تمیز
superior court
دادگاه تمیز
discriminating intellect
قوه تمیز
discriminator
تمیز دهنده
scourers
تمیز کننده
emblazoned
تمیز چاپیا دوختهشده
discreet
دارای تمیز وبصیرت
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
prim
خیلی محتاط تمیز
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
This isn't clean.
این تمیز نیست.
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
spatulas
مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
spatula
مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
cleansers
وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
cleanser
وسیله یا ماده تمیز کننده
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
denotative
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
velure
پارچه مخملی ماهوت پاک کن پارچهای باماهوت پاک کن پاک کردن
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gas fittings
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
stuff
پارچه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com