English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (7 milliseconds)
English Persian
picket guard پاسبان اردوگاه
Other Matches
compound اردوگاه
camps اردوگاه
camped اردوگاه
cantonment اردوگاه
campound اردوگاه
camping اردوگاه
camp اردوگاه
compounded اردوگاه
compounds اردوگاه
bivouacs اردوگاه
bivouacking اردوگاه
encampments اردوگاه
bivouacked اردوگاه
bivouac اردوگاه
encampment اردوگاه
bivouacked اردوگاه موقتی
camps اردوگاه نظامی
bivouacs اردوگاه موقتی
camp اردوگاه نظامی
bivouacking اردوگاه موقتی
bivouac اردوگاه موقتی
camped اردوگاه نظامی
encamp مستقرشدن در اردوگاه
prison camps اردوگاه زندانیان
campground محوطهی اردوگاه
campgrounds محوطهی اردوگاه
refugee camp اردوگاه پناهندگان
labor camp اردوگاه کار
campoo اردوگاه نظامیان
encamps مستقرشدن در اردوگاه
encamping مستقرشدن در اردوگاه
encamped مستقرشدن در اردوگاه
prison camp اردوگاه زندانیان
custos پاسبان
police officers پاسبان
police officer پاسبان
robert پاسبان
peon پاسبان
custodier پاسبان
polices پاسبان
policed پاسبان
police پاسبان
gendarme پاسبان
policeman پاسبان
policemen پاسبان
cop پاسبان
gendarmes پاسبان
bobby پاسبان
constable پاسبان
bobbies پاسبان
constables پاسبان
cops پاسبان
concentration camp اردوگاه کار اجباری
campground محل گردهمآیی در اردوگاه
campgrounds محل گردهمآیی در اردوگاه
concentration camps اردوگاه کار اجباری
night watch پاسبان شب گزمه
guard پاسبان مستحفظ
truncheons چوب پاسبان
truncheon چوب پاسبان
guarding پاسبان مستحفظ
sbirro پاسبان ایتالیایی
sepoy پاسبان محلی
watch man پاسبان مراقب
the policeman watched him پاسبان اورامیپائید
guards پاسبان مستحفظ
castle ward پاسبان دژیاقلعه
nightsticks باتوم پاسبان
watchdog سگ پاسبان نگهبان
watchdogs سگ پاسبان نگهبان
coast guardsman پاسبان دریاکنار
death watch پاسبان مرده
game keep پاسبان شکار
hayward پاسبان حصارهاوپرچین ها
nightstick باتوم پاسبان
rehabilitation اردوگاه استراحت تسلی دادن
Where is the location of this camp ? محل این اردوگاه کجاست ؟
cop پاسبان [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] پاسبان [اصطلاح روزمره]
filth [British E] پاسبان [اصطلاح روزمره]
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
boot camps اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
internment camp بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
boot camp اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
pig [American E] پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
doberman pinscher سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
quarantines اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantining اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantine اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantined اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> چراغ دزد خواب پاسبان است .
cerberus سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
billies چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
billy چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
hesperides نام حوریهای دریایی که پاسبان باغ سیبهای زربودند
cordons یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
logistics شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com