English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
English Persian
watch man پاسبان مراقب
Other Matches
constables پاسبان
police پاسبان
policeman پاسبان
cops پاسبان
cop پاسبان
police officer پاسبان
police officers پاسبان
gendarme پاسبان
gendarmes پاسبان
policemen پاسبان
policed پاسبان
polices پاسبان
custos پاسبان
custodier پاسبان
bobbies پاسبان
bobby پاسبان
constable پاسبان
peon پاسبان
robert پاسبان
death watch پاسبان مرده
picket guard پاسبان اردوگاه
coast guardsman پاسبان دریاکنار
sepoy پاسبان محلی
the policeman watched him پاسبان اورامیپائید
night watch پاسبان شب گزمه
watchdogs سگ پاسبان نگهبان
castle ward پاسبان دژیاقلعه
watchdog سگ پاسبان نگهبان
game keep پاسبان شکار
sbirro پاسبان ایتالیایی
nightsticks باتوم پاسبان
guard پاسبان مستحفظ
guarding پاسبان مستحفظ
guards پاسبان مستحفظ
truncheon چوب پاسبان
truncheons چوب پاسبان
hayward پاسبان حصارهاوپرچین ها
nightstick باتوم پاسبان
filth [British E] پاسبان [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] پاسبان [اصطلاح روزمره]
cop پاسبان [اصطلاح روزمره]
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
doberman pinscher سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
pig [American E] پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
cerberus سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> چراغ دزد خواب پاسبان است .
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
quivive مراقب
watch ful مراقب
surveillant مراقب
care giver مراقب
vigilantes مراقب
alerts مراقب
wide awake مراقب
wide-awake مراقب
lookout مراقب
lookouts مراقب
alert مراقب
alerted مراقب
vigilante مراقب
observers مراقب
observer مراقب
attended با مراقب
observant مراقب
vigilant مراقب
watcher مراقب
watchers مراقب
oper eyed مراقب
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
billy چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
billies چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
see after مراقب بودن
look after مراقب بودن
onlooker مراقب تماشاگر
look out <idiom> مراقب بودن
onlookers مراقب تماشاگر
watch it <idiom> مراقب باش
attended operation عملکرد با مراقب
i was on the watch for it مراقب ان بودم
watchful موافب مراقب
watchmen پاسدار مراقب
watchman پاسدار مراقب
automatic controller مراقب خودکار
watchfulness مراقب پاسدار
tenty مراقب موافب
to keep a look مراقب بودن
to keep watch مراقب بودن
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation عملکردبی مراقب
scrutator مراقب موشکاف
watch out مراقب بودن
hesperides نام حوریهای دریایی که پاسبان باغ سیبهای زربودند
attend to someone <idiom> مراقب کسی بودن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
pinch pennies <idiom> مراقب پوست خودبودن
watch one's time مراقب فرصت بودن
look after someone <idiom> مراقب کسی بودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
to take care of somebody [something] مراقب کسی [چیزی] بودن
minds تذکر دادن مراقب بودن
minding تذکر دادن مراقب بودن
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
looked فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to be on one's track مراقب حال کسی بودن
looks فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind تذکر دادن مراقب بودن
Keep an eye on the children. چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
look فاهر بنظرامدن مراقب بودن
take care of <idiom> مراقب چیزی یا کسی بودن
cordon یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordons یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
administrators شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com