English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
outpost پاسگاه دور افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
Other Matches
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
posts پاسگاه
post of duty پاسگاه
sentry post پاسگاه
stationed پاسگاه
stations پاسگاه
post پاسگاه
post- پاسگاه
citadels پاسگاه
citadel پاسگاه
guard house پاسگاه
posted پاسگاه
lodgment پاسگاه
station پاسگاه
command posts پاسگاه فرماندهی
police office پاسگاه پلیس
forward station پاسگاه جلویی
forward command post پاسگاه مقدم
command post پاسگاه فرماندهی
booths سایبان خیمه پاسگاه
booths پاسگاه یادکه موقتی
booth سایبان خیمه پاسگاه
booth پاسگاه یادکه موقتی
fixed post system سیستم پاسگاه ثابت
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
advance command post پاسگاه رده جلو
advance command post پاسگاه فرماندهی جلو
ambulance control post پست یا پاسگاه کنترل امبولانسها
army airdefense command post پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
riper جا افتاده
ripe جا افتاده
ripest جا افتاده
fallen افتاده
crest fallen افتاده
unassuming افتاده
downfallen افتاده
out of date از مد افتاده
low افتاده
footworn از پا افتاده
mellows جا افتاده
mellowing جا افتاده
mellowed جا افتاده
whacked از پا افتاده
elliptic افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
modest افتاده
meek افتاده
old hat از مد افتاده
mellow جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
flagging افتاده
compromised به خطر افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
cyma recta موجی افتاده
dowm از کار افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
decurrent پایین افتاده
arrear بدهی پس افتاده
copybook پیشپا افتاده
back rent اجاره پس افتاده
hors de combat از کار افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
installed از کار افتاده
demimonde عقب افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
short winded از نفس افتاده
unassertive افتاده حال
unregarded ازقلم افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
old hat پیش پا افتاده
tatty پیش پا افتاده
winded از نفس افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
happened <past-p.> اتفاق افتاده
short of breath از نفس افتاده
proleptic پیش افتاده
outland دور افتاده
he fell prone دمر افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
jugate روی هم افتاده
lame duck از کار افتاده
long face لب و لوچه افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
obvolute رویهم افتاده
protrudent بیرون افتاده
out of order از کار افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
trite پیش پا افتاده
deadline از کار افتاده
overlapping رویهم افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
slackest جای افتاده یا شل
slacks جای افتاده یا شل
outstandingly عقب افتاده
obsolete ازکار افتاده
deferred عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
outstanding عقب افتاده
ordinary پیش پا افتاده
recluses دور افتاده
prostrate بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
retarded عقب افتاده
lowly صغیر افتاده
deadlines از کار افتاده
lowliest صغیر افتاده
lowlier صغیر افتاده
backwards عقب افتاده
commonplace پیش پا افتاده
outlying دور افتاده
backward عقب افتاده
remotely دور افتاده
delayed به تاخیر افتاده
meshed درهم جا افتاده
recluse دور افتاده
delayed عقب افتاده
banal پیش پا افتاده
seedy از کار افتاده
lame ducks از کار افتاده
slack جای افتاده یا شل
leading current شدت پیش افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
interjacent میانی در میان افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
outfield مزرعه دور افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
outback جای دور افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
seedy بتخم افتاده مندرس
back pay حقوق عقب افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
well worn پیش پا افتاده معمولی
remote site محل دور افتاده
well-worn پیش پا افتاده معمولی
serotine عقب افتاده دیر رس
back rent کرایه عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
pulled شکسته شده افتاده
quotidian روزمره پیش پا افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
evader دور افتاده از یکان
seared خشکیده از کار افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
bay چه قبل اتفاق افتاده است
advanced ترقی کرده پیش افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
toddlers کودک تازه براه افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com