Dictiornary-Farsi | پاطاق درونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (8 milliseconds)

English	Persian
intrados springing line	پاطاق درونی
spring of intrados	پاطاق درونی
springing of soffit	پاطاق درونی


Other Matches

internal furnace	کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
impost	پاطاق
platband	پاطاق
chaptrel	پاطاق
springs	پاطاق
spring	پاطاق
tas de charge	پاطاق
springing	پاطاق
extrados springing line	پاطاق بیرونی
springing of extrados	پاطاق برونی
springer stone	نخستین رگ پاطاق
civil	درونی
inward	درونی
in	درونی
interior	درونی
subjective	درونی
indoor	درونی
intestines	درونی
intestine	درونی
intrinsic	درونی
inmost	درونی
interiors	درونی
endogenous	درونی
inner	درونی
innermost	درونی
internal	درونی
in-	درونی
in-	:درونی
tumble home	خم درونی
in	:درونی
infelt	درونی
insides	درونی
inside	درونی
entophyte	انگل درونی
internal inhibition	بازداری درونی
interiority	درونی بودن
internal consistency	هماهنگی درونی
interior affairs	کارهای درونی
internal conversion	تبدیل درونی
internal command	فرمان درونی
interflow	جریان اب درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
ingrowth	رویش درونی
inmost thoughts	اندیشههای درونی
internal energy	انرژی درونی
inner loop	حلقه درونی
indravgnt	جریان درونی
inflow	ریزش درونی
inner shell electron	الکترون درونی
inner speech	گفتار درونی
intercorrelation	وابستگی درونی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
internal font	فونت درونی
internal force	نیروی درونی
intrinsic approach	رهیافت درونی
intrinsic motivation	انگیزش درونی
loggia	ایوان درونی
pore pressure	فشار درونی
subjectivity	درونی بودن
the inner layer	لایه درونی
the inner layer	چینه درونی
in-fighting	کشمکش درونی
archivolt	قوس درونی
intrados	قوس درونی
internality	درونی بودن
internal friction	اصطکاک درونی
internal friction	سایش درونی
internal phase	فاز درونی
internal pressure	فشار درونی
internal reflection	انعکاس درونی
internal secretion	ترشح درونی
internal temperature	دمای درونی
internal vibrator	لرزاننده درونی
internal work	کار درونی
aula	حیاط درونی
pectorals	صدری درونی
internalize	درونی کردن
endocardium	پرده درونی دل
internalized	درونی کردن
internalizes	درونی کردن
internalizing	درونی کردن
interpolation	براورد درونی
interpolations	براورد درونی
ductless gland	غده درونی
esoteric	رمزی درونی
cooptation	انتخاب درونی
innate	درونی چسبنده
bal badak	تیغ درونی پا
interiors	درونی درون
dynamic	نیروی درونی
dynamically	نیروی درونی
pectoral	صدری درونی
internalising	درونی کردن
enteroceptor	گیرنده درونی
internalised	درونی کردن
internalization	درونی ساختن
indoor	درونی داخلی
endophasia	تکلم درونی
interior	درونی درون
interoceptor	گیرنده درونی
endogenous event	رویداد درونی
endoderm	پرده درونی
internalises	درونی کردن
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
inwarness	بطون درونی بودن
internal resisting moment	لنگر مقاوم درونی
mesophyll	بافت درونی برگ
scarp	دیوار درونی خندق
thermionic arc	قوس گرمیونایی درونی
sacrp	دیوار درونی خندق
psychogenesis	پیدایش نیروی درونی
internalization	درونی یا باطنی کردن
internist	متخصص داروهای درونی
midland	بین الارضین درونی
inner work function	انرژی خروج درونی
internal sort	مرتب کردن درونی
internal consistency coefficient	ضریب همسانی درونی
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
endo arterities	اماس درونی شریان
endocarditis	اماس غشاء درونی دل
endometrium	پرده درونی زهدان
inside berm	سکوی شیببر درونی
endometritis	اماس درونی زهدان
endocarp	حلقه درونی میوه
endospore	غشاء درونی تخم
internal evidence	مدارک یاگواه درونی
internal hard disk	دیسک سخت درونی
internal torque	گشتاور نیروی درونی
enostosis	اماس درونی استخوان
endocrane	سطح درونی جمجمه
inherent [in] <adj.>	درونی [ماندگار] [ذاتی]
autotelic	دارای قصد درونی
endosporium	غشاء درونی تخم
endosarc	قسمت درونی سفیده سلول
escarp	سرازیری درونی خندق یاخاکریز
extruded corner	[پیش آمدگی گوشه درونی]
endoskeleton	استخوان بندی درونی حیوان
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive	وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endocardial	وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
internal ophthalmia	اماس درونی تخم چشم
integrated	مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry	صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator	گوش کننده صداهای درونی بدن
entoptics	شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
intramural	واقع در این سوی دیوارها درونی
lock	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
smoke consumer	اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutters	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutter	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima	درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
psychogenesis	ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus	لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Marxists	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography	شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu	ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield	زره درونی زره داخلی