Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
clearance
پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
Other Matches
security clearance
تایید صلاحیت کردن
validation
تایید معتبر سازی
disqualifications
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
cargo outturn message
پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation
تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
incapacitates
سلب صلاحیت کردن از
incapacitate
سلب صلاحیت کردن از
incapacitating
سلب صلاحیت کردن از
incapacitated
سلب صلاحیت کردن از
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
clearance
تعیین صلاحیت کردن
disqualifying
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
acknowledge
تایید کردن
ratified
تایید کردن
ratifies
تایید کردن
vertify
تایید کردن
ratifying
تایید کردن
supporting
تایید کردن
ratify
تایید کردن
emphasize
تایید کردن
acknowledges
تایید کردن
graced
تایید کردن
emphasised
تایید کردن
confirms
تایید کردن
emphasises
تایید کردن
graces
تایید کردن
gracing
تایید کردن
emphasising
تایید کردن
emphasized
تایید کردن
emphasizes
تایید کردن
emphasizing
تایید کردن
support
تایید کردن
grace
تایید کردن
corroborating
تایید کردن
corroborate
تایید کردن
corroborated
تایید کردن
approving
تایید کردن
acknowledging
تایید کردن
confirm
تایید کردن
approves
تایید کردن
corroborates
تایید کردن
approve
تایید کردن
support
تایید کردن نگهداری
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
clearing
تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings
تخلیه محل تخلیه بیماران
validates
تایید اعتبار قانونی کردن
validated
تایید اعتبار قانونی کردن
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
validating
تایید اعتبار قانونی کردن
validate
تایید اعتبار قانونی کردن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
support
پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
vacated
تخلیه کردن
evacuated
تخلیه کردن
unloads
تخلیه کردن
disembarkation
تخلیه کردن
unloaded
تخلیه کردن
unload
تخلیه کردن
evacuate
تخلیه کردن
vacates
تخلیه کردن
evacuates
تخلیه کردن
to offload
تخلیه کردن
disembarking
تخلیه کردن
drains
تخلیه کردن
draining
تخلیه کردن
vacate
تخلیه کردن
disembarked
تخلیه کردن
drained
تخلیه کردن
evacuating
تخلیه کردن
vacating
تخلیه کردن
disembarks
تخلیه کردن
drain
تخلیه کردن
disembark
تخلیه کردن
to block and bleed
[valve]
مسدود کردن و تخلیه کردن
[دریچه]
[مهندسی]
defecating
تخلیه کردن شکم
exhausts
تخلیه کردن خروج
evacuated
تخلیه مزاج کردن
exhaust
تخلیه کردن خروج
to discharge goods
کالا را تخلیه کردن
degasify
تخلیه کردن گاز
diffusion
تخلیه کردن بافشار
evacuates
تخلیه مزاج کردن
evacuate
تخلیه مزاج کردن
defecate
تخلیه کردن شکم
defecates
تخلیه کردن شکم
road clearance
تخلیه کردن جاده
defecated
تخلیه کردن شکم
evacuating
تخلیه مزاج کردن
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
approve
تصدیق کردن تایید کردن
approving
تصدیق کردن تایید کردن
upholds
تقویت کردن تایید کردن
uphold
تقویت کردن تایید کردن
seconds
پشتیبانی کردن تایید کردن
second
پشتیبانی کردن تایید کردن
to give a knee to
حمایت کردن تایید کردن
approves
تصدیق کردن تایید کردن
seconded
پشتیبانی کردن تایید کردن
seconding
پشتیبانی کردن تایید کردن
diffusion
کم کردن از قدرت تخلیه فشار
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
priming
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
honey combing
روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
formidableness
صلاحیت
qualifying
صلاحیت
qualification
صلاحیت
jurisdiction
صلاحیت
clearance
صلاحیت
capacity
صلاحیت
competence
صلاحیت
competence
صلاحیت
competent
ذی صلاحیت
competency
صلاحیت
authority
صلاحیت
competent
با صلاحیت
credential
صلاحیت
capability
صلاحیت
capacities
صلاحیت
skill
صلاحیت
expertise
صلاحیت
qualification
صلاحیت
qualifications
صلاحیت
corona
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
coronas
تخلیه بار الکتریکی که برای بار کردن تونر چاپگر لیزری به کار می رود
junk
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
competently
باداشتن صلاحیت
fitness
صلاحیت شایستگی
competency of courts
صلاحیت دادگاهها
incompetence
عدم صلاحیت
incompetent
فاقد صلاحیت
disqualification
سلب صلاحیت
incapacitate
عدم صلاحیت
capability
صلاحیت قابلیت
competency of courts
صلاحیت محاکم
incompetency
عدم صلاحیت
competence clause
شرط صلاحیت
competency
صلاحیت لیاقت
legal capacity
صلاحیت قانونی
intestable
فاقد صلاحیت
it lies beyond his competence
در صلاحیت او نیست
incapacitated
عدم صلاحیت
It is not within his competence.
در صلاحیت اونیست
unmeet
فاقد صلاحیت
incapacity
عدم صلاحیت
incompetently
با عدم صلاحیت
incapacitating
عدم صلاحیت
disqualifications
سلب صلاحیت
incapacitates
عدم صلاحیت
inexpediency
عدم صلاحیت
capacities
صلاحیت توانایی
disability
عدم صلاحیت
competent
صلاحیت دار
inexpedience
عدم صلاحیت
incapacitation
سلب صلاحیت
capacity
صلاحیت توانایی
ability
لیاقت صلاحیت
jurisdiction of the court
صلاحیت دادگاه
relative jurisdiction
صلاحیت نسبی
disabilities
عدم صلاحیت
jurisdication
صلاحیت حاکمیت
qualifying certificate
گواهی صلاحیت
qualifying examination
امتحان صلاحیت
abilities
لیاقت صلاحیت
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
airworthiness directive
دستورالعمل صلاحیت پرواز
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
security cognizance
شناخت ازنظر صلاحیت
authority
مقام صلاحیت دار
circuits
حوزه صلاحیت دادگاه
ablest
بااستعداد صلاحیت دار
abler
دارای صلاحیت قانونی
adequate
صلاحیت دار بسنده
airworthiness certificate
گواهینامه صلاحیت پرواز
venue
حوزه صلاحیت دادگاه
security clearance
داشتن صلاحیت خدمتی
ablest
دارای صلاحیت قانونی
able
با استعداد صلاحیت دار
abler
بااستعداد صلاحیت دار
able
دارای صلاحیت قانونی
deed of assignment
مدرک صلاحیت قانونی
venues
حوزه صلاحیت دادگاه
by fits and starts
مقتضی صلاحیت دار
airworthy
دارای صلاحیت پرواز
airworthiness
دارای صلاحیت پرواز
principal of domestic jurisdiction
اصل صلاحیت ملی
sufficient
شایسته صلاحیت دار
qualified
صلاحیت دار ماهر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com