English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (8 milliseconds)
English Persian
good پاک معتبر
Search result with all words
inviolate معتبر
authentic معتبر
authority مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی نویسندهء معتبر
reliable معتبر قابل اتکا
valid معتبر
trusty معتبر
dual دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
substantial معتبر
accredited مجاز معتبر
standing معتبر
credible معتبر
creditable معتبر
hard currencies ارز معتبر
responsible معتبر
liable معتبر
creditor معتبر
strobe سیگنالی که بیان میکند آدرس معتبر در باس آدرس قرار دارد
strobe سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
local انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
locals انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
accredit معتبر شناختن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting معتبر شناختن
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
accredits معتبر شناختن
validate معتبر ساختن
validated معتبر ساختن
validates معتبر ساختن
validating معتبر ساختن
authoritative معتبر
good معتبر موجه نسبتا" زیاد
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
validity نفوذ قوت قانونی معتبر بودن
well thought of معتبر
well-thought-of معتبر
authentical معتبر
big five پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
dow معتبر بودن
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
faithworthy امین معتبر
fiduciary معتبر
good and svfficient bail ضامن معتبر
hold good معتبر بودن
M out of N code هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
man of crdit شخص معتبر
man of credit شخص معتبر
of good standing معتبر
of reputation معتبر
reputably بطور معتبر یا مشهور
two phase commit ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
valid assumptions فروض معتبر
validation تایید معتبر سازی
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
credible <adj.> قابل اعتبار [معتبر] [اقتصاد]
to be valid معتبر بودن
not valid abroad در خارج [از کشور] معتبر نیست
to keep an oath inviolate معتبر نگه داشتن سوگند
to hold water معتبر بودن
to count [as] معتبر بودن
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com