Dictiornary-Farsi | پایان شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
teleologist	پایان شناس


Other Matches

eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
terminates	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
technologist	فن شناس
paleographer	خط شناس
graphologist	خط شناس
microbiologist	میکرب شناس
mineralogist	معدن شناس
musicologist	موسیقی شناس
ontologist	هستی شناس
ideologist	ارمان شناس
myologist	ماهیچه شناس
lexicologist	لغت شناس
methodologist	اسلوب شناس
lunarian	ماه شناس
petologist	سنگ شناس
conscientious	وفیفه شناس
punctual	وقت شناس
godly	خدا شناس
lithologist	سنگ شناس
metallographer	فلز شناس
mythologist	اساطیر شناس
loyal	وفیفه شناس
ornithologist	پرنده شناس
orologist	کوه شناس
osteologist	استخوان شناس
orientalist	خاور شناس
astronomer	ستاره شناس
mythologist	افسانه شناس
mythologist	اسطوره شناس
numismatist	سکه شناس
numismatist	مدال شناس
odontologist	دندان شناس
oenologist	باده شناس
oenologist	شراب شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
operation decoder	عمل شناس
astronomers	ستاره شناس
paleontologist	دیرین شناس
iconologist	شمایل شناس
cosmographer	کیهان شناس
crystallographer	بلور شناس
esthetician	زیبایی شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
cytology	سلول شناس
cytology	یاخته شناس
decoder	رمز شناس
demographer	جمعیت شناس
characterologist	منش شناس
anatomist	کالبد شناس
craniologist	کله شناس
cosmologist	کیهان شناس
carpologist	میوه شناس
muscologist	خزه شناس
bryologist	خزه شناس
craniologist	جمجمه شناس
bibliographer	کتاب شناس
bibliograph	کتاب شناس
bacteriologist	میکرب شناس
astronmer	ستاره شناس
arborist	درخت شناس
dendrologist	درخت شناس
duteous	گماشت شناس
conchologist	صدف شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
botanist	گیاه شناس
fossilist	سنگواره شناس
gemologist	گوهر شناس
heliologist	افتاب شناس
herborist	گیاه شناس
hypnologist	خواب شناس
climatologist	اقلیم شناس
astrologer	ستاره شناس
astrologers	ستاره شناس
embryologist	رویان شناس
entomologist	حشره شناس
insectologist	حشره شناس
epigraphist	کتیبه شناس
ethologist	کردار شناس
etymologer	اشنقاق شناس
feal	وفیفه شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
ichthyologist	ماهی شناس
physiognomist	قیافه شناس
pteridologist	کرف شناس
phrenologist	جمجمه شناس
phonologist	صوت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
pathologist	اسیب شناس
philologist	زبان شناس
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
pteridologist	سرخس شناس
rhythmist	سجع شناس
selenographer	ماه شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
vermeologist	کرم شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
neurologist	عصب شناس
self knowing	خود شناس
serologist	سرم شناس
spectroscopist	طیف شناس
technologist	حرفه شناس
syphilologist	سفلیس شناس
therapeutist	درمان شناس
topologist	مکان شناس
weather wise	هوا شناس
archaeologist	باستان شناس
tactfully	موقع شناس
grateful	متشکر حق شناس
antiquarian	عتیقه شناس
dutiful	وفیفه شناس
geneticist	نسل شناس
geneticists	نسل شناس
seismologist	زلزله شناس
sociologist	انسگان شناس
sociologist	جامعه شناس
herbalist	گیاه شناس
tactful	موقع شناس
geologist	زمین شناس
phenomenologist	پدیده شناس
philologer	زبان شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
anthropologist	انسان شناس
archeologist	باستان شناس
statistician	امار شناس
petrologist	سنگ شناس
ecologist	بوم شناس
philatelists	تمبر شناس
dutiful	گماشت شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
parasitologist	انگل شناس
naturalist	طبیعت شناس
ecologists	بوم شناس
philologist	واژه شناس
criminologist	جرم شناس
ethnologists	قوم شناس
statisticians	امار شناس
ethnologist	قوم شناس
environmentalist	محیط زیست شناس
carcinology	سخت پوست شناس
environmentalists	محیط زیست شناس
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
duteous	وفیفه شناس مطیع
he can read the sky	ستاره شناس است
feal	نمک شناس باوفا
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
psychopathologist	اسیب شناس روانی
incognito	نا شناس مجهول الهویه
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
leal	وفیفه شناس حقشناس
selenologist	دانشمند ماه شناس
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
malpighian	وابسته به کالبد شناس ایتالیایی
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
mythologer	متخصص علم الاساطیر افسانه شناس
copernician	وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
cognoscente	متخصص در اثار هنری عتیقه شناس
self analytical	تجزه وتحلیل کننده خویشتن خود شناس
closest	پایان
closes	پایان
closer	پایان
close	پایان
point	پایان
finishes	پایان
finish	پایان
unfinished	بی پایان
ending	پایان
incessant	پی در پی بی پایان
endings	پایان
initiator terminator	پایان ده
ends	پایان
ended	پایان
hexapod	شش پایان
end	پایان
termination	پایان
illmitable	بی پایان
inconclusive	بی پایان

teleologist

پایان شناس