Dictiornary-Farsi | پایان یافتنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
terminable	پایان یافتنی


Other Matches

eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
acquirable	یافتنی
detectable	یافتنی
contrivable <adj.>	دست یافتنی
accessible	دست یافتنی
workable <adj.>	دست یافتنی
doable <adj.>	دست یافتنی
achievable <adj.>	دست یافتنی
retrievable	باز یافتنی
salvable	نجات یافتنی
depletable	تقلیل یافتنی
stretchable	بسط یافتنی
achievable	دست یافتنی
makable [spv. makeable] <adj.>	دست یافتنی
makable <adj.>	دست یافتنی
get table	دست یافتنی
feasible <adj.>	دست یافتنی
executable <adj.>	دست یافتنی
practicable <adj.>	دست یافتنی
possible [doable, feasible] <adj.>	دست یافتنی
manageable <adj.>	دست یافتنی
makeable <adj.>	دست یافتنی
traceable	جستجو کردنی یافتنی
transmutable	قلب ماهیت یافتنی
transmutative	قلب ماهیت یافتنی
protractile	بسط وتوسعه یافتنی
get at able	یافتنی پیدا کردنی
getatable	قابل دسترس توفیق یافتنی
superable	تفوق یافتنی فائق شدنی
unending	بی پایان
incessant	پی در پی بی پایان
out <adv.>	پایان
termination	پایان
closest	پایان
endings	پایان
closes	پایان
ending	پایان
unfinished	بی پایان
closer	پایان
inconclusive	بی پایان
point	پایان
finishes	پایان
finish	پایان
close	پایان
bourne	پایان
decapoda	ده پایان
end all	پایان
end line	خط پایان
finish line	خط پایان
initiator terminator	پایان ده
finallist	پایان رس
illmitable	بی پایان
illimitable	بی پایان
abysm	بی پایان
abysses	بی پایان
abyss	بی پایان
end	پایان
ends	پایان
windup	پایان
unbound	بی پایان
to sit out	تا پایان
hexapod	شش پایان
finality	پایان
sempiternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
eternality	بی پایان
immortality	بی پایان
infinite time	بی پایان
foreverness	بی پایان
aeon	بی پایان
conclusion	پایان
fruition	پایان
eternities	بی پایان
eternity	بی پایان
limit	پایان
conclusions	پایان
issue [outcome]	پایان
periods	پایان
finis	پایان
endless	بی پایان
interminate	بی پایان
never ending	بی پایان
never-ending	بی پایان
ended	پایان
forever	بی پایان
eternity	بی پایان
cessation	پایان
period	پایان
placing judge	داور خط پایان
surcease	پایان استراحت
subjunction	افزایش در پایان
rhizopod	ریشه پایان
sign off	پایان دادن به
on side	پایان بازی
omniscience	دانش بی پایان
get through	به پایان رساندن
godspeed	پایان انجام
harvest home	پایان درو
inexhaustibility	پایان نا پذیری
sustainable energy	انرژی بی پایان
interminableness	پایان ناپذیری
jikan	پایان وقت
last a	دم اخر پایان
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
myriapoda	هزار پایان
normal termination	پایان عادی
ominscience	دانش بی پایان
teleologist	پایان شناس
year-end	پایان سال
year-end	سال پایان
do away with <idiom>	به پایان رساندن
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
time out <idiom>	پایان وقت
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
Over and out!	پایان خبر !
It's over.	به پایان رسید.
Over and out!	پایان اعلان !
wind up	پایان دادن
wind up	پایان یافتن
teleology	پایان شناسی
termination date	تاریخ پایان
terminuse ad quem	نقطه پایان
to bring to an end	به پایان رساندن
to come to a end	به پایان رسیدن
to see out	به پایان رساندن
to see through	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
to turn out	به پایان رسیدن
get over	به پایان رساندن
sequels	نتیجه پایان
thesis	پایان نامه
theses	پایان نامه
abend	پایان غیرعادی
terminating	پایان دار
dissertations	پایان نامه
dissertation	پایان نامه
interminable	پایان ناپذیر
buzzers	زنگ پایان
buzzer	زنگ پایان
come off	پایان مسابقه
conclusions	پایان یک چیز
conclusion	پایان یک چیز
terminating	پایان بخش
end mark	علامت بی پایان
unceasing	پایان ناپذیر
tapes	نوار خط پایان
sequel	نتیجه پایان
past	پایان یافته
termination	پایان یابی
eternal	بی پایان دائمی
finishes	پایان مسابقه
termination	پایان دهی
finish	پایان مسابقه
end	پایان یک دور
ended	پایان یک دور
ends	پایان یک دور
endless	بدون پایان
atrocious	با شرارت بی پایان
irredeemable	پایان ناپذیر
tape	نوار خط پایان
taped	نوار خط پایان
end of block	پایان یک بلوک
to go through with	به پایان رساندن
eoj	پایان کارob
endless loop	حلقه بی پایان
fineless	بی پایان کردن
endnote	پایان مدرک
eob	پایان یک بلوک
eof	پایان فایل
over	پایان یافتن
over-	پایان یافتن
finitude	پایان پذیری
to get oven	به پایان رساندن
get done with	به پایان رساندن
gastropod	شکم پایان
full point	نقطه پایان جمله
periods	نقطه پایان جمله
exit interview	مصاحبه پایان خدمت
interminably	بطور پایان ناپذیر
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
get through	به پایان رساندن گذراندن
crash	پایان عملیات کامپیوتر
crashed	پایان عملیات کامپیوتر
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
finish tape	نوار پایان مسابقه
raw deal <idiom>	آخر خط ،پایان هستی
period	نقطه پایان جمله
final whistle	سوت پایان [ورزش]
on end <idiom>	بنظر به پایان رسیده
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
i am through with my work	کارم به پایان رسید
grallatorial	وابسته به دراز پایان
zazen	پایان استراحت نشسته
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
year-end	وابسته به پایان سال

terminable

پایان یافتنی