Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
end of block	پایان یک بلوک
eob	پایان یک بلوک
Other Matches
block length	درازای بلوک طول بلوک
eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminate	پایان دادن پایان یافتن
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
cantons	بلوک
canton	بلوک
districts	بلوک
district	بلوک
parish	بلوک
monolith	بلوک
monoliths	بلوک
blocs	بلوک
parishes	بلوک
bloc	بلوک
block header	سر بلوک
block	بلوک
blocks	بلوک
blocked	بلوک
nested block	بلوک تو در تو
anchors	لنگر بلوک
anchor	لنگر بلوک
blocking	بلوک بندی
en bloc	دریک بلوک
arrow block	بلوک پیکانی
anchoring	لنگر بلوک
blocks	بلوک سیمانی
blocks	بلوک ساختن
blocked	بلوک ساختن
blocked	بلوک سیمانی
storage block	بلوک ذخیره
block	بلوک ساختن
block	بلوک سیمانی
block definition	تعریف بلوک
block diagram	بلوک دیاگرام
sprite	یک بلوک از پیکسل ها
fuse block	بلوک فیوز
engine block	بلوک موتور
deblocking	از بلوک دراوردن
cylinder block	بلوک سیلندر
control block	بلوک کنترل
mastic blocks	بلوک قیری
radium block	بلوک شعاعی
radius block	بلوک شعاعی
block transfer	انتقال بلوک
block protection	حفافت بلوک
block operation	عملیات بلوک
block move	جابجایی بلوک
block move	انتقال بلوک
roughed slab	بلوک کوچک
erratic block	بلوک نامنظم
dosseret	بلوک سه بعدی
form block	بلوک فرمکاری
block graphics	نگاره سازی بلوک
block lining	پوشش با بلوک سیمانی
bin	بلوک سه بعدی الکترونیکی
bins	بلوک سه بعدی الکترونیکی
blocking factor	فاکتور بلوک بندی
erratic block	بلوک جابجا شونده
comecon	گروه تجاری بلوک شرق
corps de logis	[بلوک سیمانی اصلی در ساختمان]
character map	شبکهای از بلوک ها روی صفحه نمایش
to walk around the block	دور بلوک خیابان راه رفتن
boss formerly boce	[بلوک منبت کاری شده برجسته]
cyclopean	[معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
long-and-short work	[بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
cylinder block	بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
dou	[در معماری چین و ژاپن بلوک چوبی شکاف دار که از طاقچه دیوارکوب محافظت می کند.]
cylinder block boring machine	دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
bourne	پایان
issue [outcome]	پایان
finality	پایان
fruition	پایان
eternity	بی پایان
abyss	بی پایان
periods	پایان
eternities	بی پایان
conclusion	پایان
conclusions	پایان
end	پایان
ended	پایان
ends	پایان
unbound	بی پایان
abysses	بی پایان
abysm	بی پایان
limit	پایان
sempiternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
hexapod	شش پایان
illimitable	بی پایان
illmitable	بی پایان
initiator terminator	پایان ده
out <adv.>	پایان
windup	پایان
decapoda	ده پایان
eternity	بی پایان
eternality	بی پایان
immortality	بی پایان
infinite time	بی پایان
forever	بی پایان
end all	پایان
end line	خط پایان
finish line	خط پایان
foreverness	بی پایان
aeon	بی پایان
finallist	پایان رس
to sit out	تا پایان
finishes	پایان
finis	پایان
endless	بی پایان
interminate	بی پایان
closes	پایان
never ending	بی پایان
unending	بی پایان
inconclusive	بی پایان
closer	پایان
unfinished	بی پایان
close	پایان
incessant	پی در پی بی پایان
ending	پایان
point	پایان
period	پایان
never-ending	بی پایان
finish	پایان
termination	پایان
endings	پایان
closest	پایان
cessation	پایان
godspeed	پایان انجام
wind up	پایان یافتن
It's over.	به پایان رسید.
finitude	پایان پذیری
harvest home	پایان درو
fineless	بی پایان کردن
to go through with	به پایان رساندن
get through	به پایان رساندن
get done with	به پایان رساندن
gastropod	شکم پایان
get over	به پایان رساندن
dissertations	پایان نامه
terminating	پایان دار
unceasing	پایان ناپذیر
do away with <idiom>	به پایان رساندن
placing judge	داور خط پایان
year-end	سال پایان
year-end	پایان سال
wind up	پایان دادن
rhizopod	ریشه پایان
to see through	به پایان رساندن
to see out	به پایان رساندن
to come to a end	به پایان رسیدن
to bring to an end	به پایان رساندن
terminuse ad quem	نقطه پایان
to get oven	به پایان رساندن
termination date	تاریخ پایان
subjunction	افزایش در پایان
surcease	پایان استراحت
terminable	پایان یافتنی
follow through <idiom>	به پایان رساندن
on side	پایان بازی
inexhaustibility	پایان نا پذیری
sign off	پایان دادن به
thesis	پایان نامه
interminableness	پایان ناپذیری
jikan	پایان وقت
last a	دم اخر پایان
theses	پایان نامه
teleologist	پایان شناس
myriapoda	هزار پایان
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
time out <idiom>	پایان وقت
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
normal termination	پایان عادی
ominscience	دانش بی پایان
omniscience	دانش بی پایان
teleology	پایان شناسی
termination	پایان دهی
past	پایان یافته
eternal	بی پایان دائمی
abend	پایان غیرعادی
conclusions	پایان یک چیز
conclusion	پایان یک چیز
buzzers	زنگ پایان
to turn out	به پایان رسیدن
ends	پایان یک دور
termination	پایان یابی
end	پایان یک دور
sequels	نتیجه پایان
sequel	نتیجه پایان
ended	پایان یک دور
buzzer	زنگ پایان
irredeemable	پایان ناپذیر
tape	نوار خط پایان
taped	نوار خط پایان
tapes	نوار خط پایان
atrocious	با شرارت بی پایان
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
end mark	علامت بی پایان
sustainable energy	انرژی بی پایان
endless loop	حلقه بی پایان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com