Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
monetary base
پایه پولی
Search result with all words
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
Other Matches
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
hatch beam
پایه دریچه پایه دهلیز
base width
عرض پایه پهنای پایه
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimals
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
base piece
پایه پایه استقرار
pocket
پولی
monetary
پولی
venal
پولی
mercenaly
پولی
moneyed
پولی
moneyary
پولی
pecuniary
پولی
impecuniosity
بی پولی
impecuniousity
بی پولی
pockets
پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
monetary expansion
توسعه پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
monetary incentive
مشوق پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary inflation
تورم پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
tight money
کنترل پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
unit of currency
واحد پولی
monetary base
مبنای پولی
money orders
حواله پولی
money order
حواله پولی
monetary control
نظارت پولی
real
غیر پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary deflation
انقباض پولی
backing
پشتوانه پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary school
مکتب پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary value
ارزش پولی
money capital
سرمایه پولی
pay patient
مریض پولی
money illusion
توهم پولی
money matters
امور پولی
dealing for money
معاملات پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
money income
درامد پولی
money illusion
خطای پولی
polymyxin
پولی میکسین
monetary authorities
مقامات پولی
money wage
مزد پولی
monetary sector
بخش پولی
monetary system
سیستم پولی
financial property
داراییهای پولی
monetary unit
واحد پولی
polyethylene
پولی اتیلن
financial property
اموال پولی
financial inventory
ذخایر پولی
polywag
پولی واگ
monetary targets
اهداف پولی
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
national money income
درامد ملی پولی
it was a
خوب پولی بود
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
money rate of interest
نرخ بهره پولی
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
deflation
انقباض پولی رکود
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
financing
تامین هزینه پولی
finances
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
finance
تامین هزینه پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
gold currency system
نظام پولی طلا
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
rate of money wage
نرخ مزد پولی
price
ارزش پولی کالا
gold standard
نظام پولی طلا
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
dollar area
منطقه پولی دلار
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
free capital
سرمایه گذار پولی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
prices
ارزش پولی کالا
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
easy money
پولی که براحتی بدست اید
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
countershaft pulley
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
neo keynesians
اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
cantilever
پایه
bridge pier
پایه پل
base 0
پایه 01
pillar
پایه
bipod
دو پایه
foot rest
پایه
equalling
هم پایه
equals
هم پایه
basal age
سن پایه
jacks
پایه
pillars
پایه
jack
پایه
base line
خط پایه
cantilever bridge
پایه پل
grade
پایه
cutwater
پایه پل
datum line
خط پایه
dead load
پایه پل
grades
پایه
probes
پایه
probed
پایه
probe
پایه
compeer
هم پایه
coordinate
هم پایه
corner stone
پایه
datum
پایه
headstock
پایه
tripod
سه پایه
footpaths
پایه
bottoms
پایه
footpath
پایه
strutted
پایه
struts
پایه
seat
پایه
tripods
سه پایه
bottom
پایه
fundamental
پایه
isomer
هم پایه
propping
پایه
propped
پایه
prop
پایه
seated
پایه
strut
پایه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com