English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
Other Matches
bimetallism نظام پولی دو فلزی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
monetary base پایه پولی
mast foot پایه چوبی یا فلزی که دکل بر روی آن قرار دارد.
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
birdcage چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcages چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
plate : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
base width عرض پایه پهنای پایه
hatch beam پایه دریچه پایه دهلیز
decimal تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimals تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
base piece پایه پایه استقرار
moneyed پولی
venal پولی
pocket پولی
pockets پولی
pecuniary پولی
impecuniousity بی پولی
impecuniosity بی پولی
moneyary پولی
mercenaly پولی
monetary پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary assets دارائیهای پولی
tight money کنترل پولی
dealing for money معاملات پولی
monetary unit واحد پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary control کنترل پولی
monetary system سیستم پولی
real غیر پولی
money order حواله پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary base مبنای پولی
money orders حواله پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary school مکتب پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
polyethylene پولی اتیلن
monetary inflation تورم پولی
monetary incentive مشوق پولی
polymyxin پولی میکسین
monetary sector بخش پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary reserves ذخائر پولی
polywag پولی واگ
monetary value ارزش پولی
money capital سرمایه پولی
pay patient مریض پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
financial inventory ذخایر پولی
unit of currency واحد پولی
monetary control نظارت پولی
money matters امور پولی
loose pulley پولی هرزگرد
money income درامد پولی
grooved pulley پولی شیاردار
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary deflation انقباض پولی
financial property داراییهای پولی
financial property اموال پولی
money wage مزد پولی
backing پشتوانه پولی
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
it was a خوب پولی بود
european monetary system سیستم پولی اروپایی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
prices ارزش پولی کالا
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
gold currency system نظام پولی طلا
gold standard نظام پولی طلا
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
money rate of interest نرخ بهره پولی
national money income درامد ملی پولی
price ارزش پولی کالا
free capital سرمایه گذار پولی
financing تامین هزینه پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
rate of money wage نرخ مزد پولی
dollar area منطقه پولی دلار
tight money سیاست پولی انقباضی
deflation انقباض پولی رکود
pure monetary policy سیاست پولی خالص
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
hyperdeflation انقباض پولی شدید
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
financed تامین هزینه پولی
finance تامین هزینه پولی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
finances تامین هزینه پولی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
easy money پولی که براحتی بدست اید
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
metallic فلزی
metalloid فلزی
cladding اب فلزی
bimetallic دو فلزی
metal rule خط کش فلزی
monometallism یک فلزی
metal ornament پولک فلزی
metal industries صنایع فلزی
metal lath شبکه فلزی
metallic conduction رسانش فلزی
minted money پول فلزی
metallic currency پول فلزی
straps تسمه فلزی
strap تسمه فلزی
metallic filament افروزه فلزی
bimetalism سیستم دو فلزی
buckle تسمه فلزی
buckles تسمه فلزی
metallic electrode الکترود فلزی
buckled تسمه فلزی
metallic luster جلای فلزی
tip staff عصای سر فلزی
metallic soap صابون فلزی
metallic packing پوشش فلزی
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
clasping گره فلزی
clasps گره فلزی
metallic paints رنگهای فلزی
shim لایی فلزی
thimble eye چشمی فلزی
metallizo فلزی کردن
clasped گره فلزی
clasp گره فلزی
metal spraying تزریق فلزی
metallic circuit مدار فلزی
metal lamp لامپ فلزی
metallic bond پیوند فلزی
metallic arc قوس فلزی
titanium عنصر فلزی
metal ware ضرف فلزی
metal ware آلات فلزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com