English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
Search result with all words
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
Other Matches
preparatory students شاگردان تهیه یا مقدماتی
the boys were excused شاگردان مرخص شدند
ceeb (college entrance examination board شورای امتحانات ورودی
college entrance examinations board شورای امتحانات ورودی
rota فهرست اسامی شاگردان یاسربازان
rotas فهرست اسامی شاگردان یاسربازان
the students t. 00 شاگردان به 004تن بالغ میشود
in the schools مشغول دادن امتحانات دانشگاه
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
to study up خود را اماده امتحانات کردن
O level نمرهی قبولی در این امتحانات
O levels نمرهی قبولی در این امتحانات
accessit امتیازی که به شاگردان ممتاز داده میشود
A levels مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
A level مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
mixed ability کلاسی که درآن شاگردان سطح علمی وتوانائی متفاوتی دارند
watching پاییدن
watch پاییدن
watched پاییدن
stag پاییدن
watches پاییدن
spy upon پاییدن
keep watch پاییدن
stags پاییدن
to keep an eyes on پاییدن
to keep a look پاییدن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
eyes دیدن پاییدن
eye دیدن پاییدن
eying دیدن پاییدن
eyeing دیدن پاییدن
to look sharp خوب پاییدن
surveillance پاییدن مبصری
lookout مراقبت عمل پاییدن
to look a bout اطراف کار را پاییدن
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
lookouts مراقبت عمل پاییدن
guards پاییدن پاسداری کردن
guarding پاییدن پاسداری کردن
guard پاییدن پاسداری کردن
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
termed هنگام
terming هنگام
moment هنگام
at nightfall شب هنگام
gamut هنگام
oestrum هنگام
moments هنگام
seasoned هنگام
during هنگام
night season شب هنگام
seasons هنگام
nightfall شب هنگام
night season هنگام شب
night tide هنگام شب
nighttide شب هنگام
at dark هنگام شب
season هنگام
at night شب هنگام
term هنگام
time هنگام
times هنگام
timed هنگام
at the same moment در آن هنگام
night time هنگام شب
night-time هنگام شب
inprocess هنگام کار
meal time هنگام غذاخوری
in- درفرف هنگام
updated به هنگام دراوردن
hexachord هنگام شش بردهای
dusk هنگام غروب
on seeing him هنگام دیدن او
on occasion هنگام لزوم
translate time هنگام ترجمه
hard times هنگام تنگدستی
updates به هنگام دراوردن
in case of emergency هنگام اضطرار
update به هنگام دراوردن
execution time هنگام اجرا
in درفرف هنگام
spring time هنگام بهار
to die in harness هنگام کار
at noon هنگام فهر
at one's leisure هنگام فراغت
summertime هنگام تابستان
playtime هنگام بازی
daytime هنگام روز
binding time هنگام انقیاد
wintertime هنگام زمستان
teatime هنگام چای
here's to you هنگام نوشیدن
daytide هنگام روز
at mess هنگام خوردن
compile time هنگام همگردانی
when entering هنگام ورود
on arrival هنگام ورود
night شب هنگام برنامه شبانه
d. wish خواهش هنگام مردن
when it came to a push چون هنگام کوشش
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
therewith دران هنگام بدانوسیله
nooning هنگام فهر ناهار
chevy فریاد هنگام شکار
nights شب هنگام برنامه شبانه
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
landing weight وزن با هنگام تخلیه
dewfall هنگام ریزش شبنم
then انگاه دران هنگام
red handed هنگام ارتکاب جنایت
to brush over هنگام عبورپوز زدن
parthian glance نگاه هنگام جدایی
hard-bitten سخت هنگام جنگ
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
ortive وابسته به هنگام طلوع
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
harvest هنگام درو وقت خرمن
harvested هنگام درو وقت خرمن
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
harvests هنگام درو وقت خرمن
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
open وضع زه هنگام کشیده شدن
chanty سرود ملوانان هنگام کار
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
chantey سرود ملوانان هنگام کار
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
indents فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameter مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
value هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com