Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
To climb down.
پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
Search result with all words
To dismount from a horse(bicycle).
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
Other Matches
get off
<idiom>
پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
To alight from a bus(tarin,car).
پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
ladder
نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladders
نردبان بکار بردن نردبان ساختن
The climate of Europe desnt suit me.
حال آمدن ( بهوش آمدن )
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
lad der
نردبان
companionway
نردبان
ladders
نردبان
ladder
نردبان
stair
نردبان
stiles
نردبان
companionways
نردبان
step ladder
نردبان
ladder scaffold
نردبان
stairwell
نردبان
escalade
نردبان
stile
نردبان
stairwells
نردبان
down
سوی پایین بطرف پایین
roof ladder
نردبان سقف
fire escape
نردبان نجات
fire escapes
نردبان نجات
folding ladder
نردبان تاشو
stepladder
نردبان متحرک
stepladders
نردبان متحرک
suspension ladder
نردبان اویزان
rope ladders
نردبان طنابی
rope ladder
نردبان طنابی
stave
میله نردبان
rung
پله نردبان
round of ladder
پله نردبان
rundle
پله نردبان
mobile turnable ladder
نردبان متحرک
footboard
تخته پله نردبان
range ladder
تنظیم با نردبان بردی
pompier ladder
نردبان اتش نشانی
scaffold's ladder
نردبان چوب بست
scaling ladder
نردبان اتش نشانی
jacob's ladder
نردبان جنگی ناو
traps
نردبان قابل حمل
ratline
نردبان طنابی کشتی
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
loft ladder
نردبان کشویی
[مخصوص اتاق زیرشیروانی]
attic ladder
نردبان کشویی
[مخصوص اتاق زیرشیروانی]
ladder dredge
لاروبی که دلولههای انرازنجیرمانند نردبان می گرداند
turntable ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
aerial ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
manrope
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
To be overpowered.
از پا در آمدن
To stretch . to be elastic .
کش آمدن
lapse
به سر آمدن
show-off
<idiom>
قپی آمدن
to be valid
به شمار آمدن
to get back on one's feet
به حال آمدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
لاف آمدن
to go wrong
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to water
[of eyes]
اشک آمدن
to turn out badly
بد از آب در آمدن
[داستانی]
to come to a boil
به جوش آمدن
To be on (come to )the booil.
جوش آمدن
up
<adv.>
به بالا
[آمدن]
come on strong
<idiom>
فائق آمدن
To back down .
کوتاه آمدن
to proceed
پیش آمدن
To come into existence .
بوجود آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
غالب آمدن
born with a silver spoon in one's mouth
<idiom>
باثروت به دنیا آمدن
bite the bullet
<idiom>
فائق آمدن بر مشکلات
To stop being adamant (unyielding).
از خر شیطان پائین آمدن
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
belly flops
با شکم فرود آمدن
With the onset of summer.
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
to look well
تندرست به نظر آمدن
resurface
دوباره به سطح آمدن
To be punctual . To be on time .
سر وقت آمدن ( بودن )
resurfaced
دوباره به سطح آمدن
resurfaces
دوباره به سطح آمدن
To lodge a complaint .
درمقام شکایت بر آمدن
to unfold
از آب در آمدن
[اصطلاح مجازی]
to become conscious
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
to come to
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
precedes
پیش از چیزی آمدن
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
run over
<idiom>
فائق آمدن برچیزی
to come to oneself
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
get over something
<idiom>
فائق آمدن برمشکلات
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
precede
پیش از چیزی آمدن
to approach something
نزدیک آمدن به چیزی
to near something
نزدیک آمدن به چیزی
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
To get the better of someone . To defeat someone .
بر کسی غالب آمدن
belly flop
با شکم فرود آمدن
to go up to somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to come straight to the point
<idiom>
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
to approach somebody
[something]
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
نزدیک آمدن به کسی
[چیزی]
to dislike somebody
[something]
بدش آمدن از کسی
[چیزی]
to recover consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to regain consciousness
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to hatch out
[egg]
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
to come around
[American E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy
قر و غمزه آمدن
[دلربائی کردن]
To be born with a silver spoon in ones mouth .
درناز ونعمت بدنیا آمدن
To come out of oness shell.
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to be into somebody
[something]
<idiom>
از کسی
[چیزی]
خوششان آمدن
et cetera
وغیره
etcaetera
وغیره
And so on and so forth. Etcetera et cetera .
وغیره وغیره
To have design on someone . To malign someone .
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
Out of frying pan into the fire.
<proverb>
از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
To make eyes.
چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
to look at
نگاه کردن به
[نگریستن به]
[به نظر آمدن]
snaps
قفلکیف وغیره
snapped
قفلکیف وغیره
snap
قفلکیف وغیره
snapping
قفلکیف وغیره
dale
خلیج وغیره
piled
پرزقالی وغیره
pile
پرزقالی وغیره
sheeting
ملافه وغیره
dales
خلیج وغیره
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
propellor
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
ratoon
نهال موز وغیره
service charge
سرویس مهمانخانه وغیره
subsidence
تخفیف درد وغیره
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
tube
لوله خمیرریش وغیره
tubes
لوله خمیرریش وغیره
dollop
دسته علف وغیره
stations
ایستگاه اتوبوس وغیره
frontlet
پیشانی اسب وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll.
بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
clop
لنگی اسب وغیره
coequal
درشان ومقام وغیره
dollops
دسته علف وغیره
stationed
ایستگاه اتوبوس وغیره
snouts
لوله کتری وغیره
snout
لوله کتری وغیره
furnaces
تون حمام وغیره
propeller
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
shells
پوست فندق وغیره
shelling
پوست فندق وغیره
shell
پوست فندق وغیره
vases
گلدان نقره وغیره
curlicue
تزئینات خطاطی وغیره
sash
حمایل نظامی وغیره
seance
جلسه احضارارواح وغیره
sashes
حمایل نظامی وغیره
trap
زانویی مستراح وغیره
furnace
تون حمام وغیره
vase
گلدان نقره وغیره
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
coronal
هاله خورشید وغیره
coronel
هاله خورشید وغیره
dossal
پشتی صندلی وغیره
dossel
پشتی صندلی وغیره
dower
لانه خرگوش وغیره
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
skyrocketing
ازدیاد سریع قیمت وغیره
skyrockets
ازدیاد سریع قیمت وغیره
Please pay the bearer .
دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
horologe
ساعت مچی ودیواری وغیره
barn
انبار کاه و جو وکنف وغیره
closures
دریچه درب بطری وغیره
closure
دریچه درب بطری وغیره
choreography
رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
My hair stood on end .
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
skyrocketed
ازدیاد سریع قیمت وغیره
loge
جای ویژه در تاتر وغیره
To be decorated .
نشان گرفتن ( مدال وغیره )
floated
بستنی مخلوط با شربت وغیره
floats
بستنی مخلوط با شربت وغیره
The kI'lled and the wounded.
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
barns
انبار کاه و جو وکنف وغیره
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
lysis
زوال وفساد سلول وغیره
To turn over the pages .
ورق زدن ( کتاب وغیره )
wreckage
لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
Known and unknown .
معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
skyrocket
ازدیاد سریع قیمت وغیره
bisk
ماهی وغیره درست میکنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com