English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
let down پایین انداختن انداختن
Search result with all words
dandle بالا و پایین انداختن
to let down پایین گذاشتن انداختن
Other Matches
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to leave out انداختن
hitching انداختن
hitches انداختن
hitched انداختن
to hew down انداختن
hitch انداختن
deletes انداختن
to let fall انداختن
line خط انداختن در
to let drop انداختن
lines خط انداختن در
hewn انداختن
to lay by the heels بر انداختن
blob لک انداختن
blobs لک انداختن
launching به اب انداختن
thrusting انداختن
spills انداختن
brush finish خط انداختن
spilling انداختن
spilled انداختن
to draw lots انداختن
spill انداختن
to fire off a postcard انداختن
to skips over انداختن
benite به شب انداختن
thrust انداختن
deleted انداختن
to put back پس انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
hews انداختن
thrusts انداختن
ruts خط انداختن
rut خط انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
relegate انداختن
relegated انداختن
relegates انداختن
to play a searchlight انداختن
bottom ته انداختن
delete انداختن
overthrows بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
stagger از پا انداختن
prostrate از پا انداختن
bottoms ته انداختن
to pick off تک تک انداختن
relegating انداختن
lay away انداختن
felled انداختن
emplace جا انداختن
fell انداختن
hurls انداختن
jaculate انداختن
hurled انداختن
hurl انداختن
felling انداختن
fling انداختن
omit انداختن
lash vt انداختن
fells انداختن
retroject پس انداختن
leave out انداختن
let fall انداختن
run home جا انداختن
omits انداختن
string زه انداختن به
flinging انداختن
omitted انداختن
flings انداختن
throw انداختن
launched به اب انداختن
launches به اب انداختن
omitting انداختن
spilled or spilt انداختن
souse انداختن
throwing انداختن
floriate گل انداختن در
launch به اب انداختن
throws انداختن
deracination بر انداختن
pilling تل انداختن
deleting انداختن
pickle ترشی انداختن
entrapping تله انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
inaugurate براه انداختن
trap در تله انداختن
emasculates از مردی انداختن
trap درتله انداختن
trap بدام انداختن
pickles ترشی انداختن
disfiguring از شکل انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
expelled بیرون انداختن
expelling بیرون انداختن
expels بیرون انداختن
knock up از کار انداختن
demoralized ازروحیه انداختن
knock-ups از کار انداختن
emasculating از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
knock-up از کار انداختن
emasculated از مردی انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
expel بیرون انداختن
inaugurates براه انداختن
deactivating از اثر انداختن
ensnared بدام انداختن
entrap بدام انداختن
entrap تله انداختن
entrapped بدام انداختن
embroils به نزاع انداختن
entrapped تله انداختن
embroiling به نزاع انداختن
embroiled به نزاع انداختن
embroil به نزاع انداختن
ensnaring بدام انداختن
entrapping بدام انداختن
entraps تله انداختن
ensnares بدام انداختن
inaugurated براه انداختن
ensnare بدام انداختن
deactivates از اثر انداختن
sire نیا پس انداختن
interjects درمیان انداختن
hindered بتاخیر انداختن
interjecting درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
inaugurating براه انداختن
interject درمیان انداختن
deactivate از اثر انداختن
hinders بتاخیر انداختن
deactivated از اثر انداختن
hindering بتاخیر انداختن
entraps بدام انداختن
hinder بتاخیر انداختن
siring نیا پس انداختن
sires نیا پس انداختن
sired نیا پس انداختن
make fun of <idiom> دست انداختن
imperil در مخاطره انداختن
postpones عقب انداختن
postponed به تعویق انداختن
postponed به تاخیر انداختن
postponed عقب انداختن
postpone به تعویق انداختن
postpone به تاخیر انداختن
postpone عقب انداختن
reverberating ولوله انداختن
unmans از مردی انداختن
reverberating طنین انداختن
postpones به تاخیر انداختن
postpones به تعویق انداختن
disabling از کار انداختن
disables از کار انداختن
disable از کار انداختن
initiating راه انداختن
initiates راه انداختن
initiated راه انداختن
initiate راه انداختن
postponing به تعویق انداختن
postponing به تاخیر انداختن
postponing عقب انداختن
reverberates ولوله انداختن
reverberates طنین انداختن
resonating طنین انداختن
resonates طنین انداختن
resonated طنین انداختن
resonate طنین انداختن
omitting از قلم انداختن
omitted از قلم انداختن
omits از قلم انداختن
omit از قلم انداختن
jeopardizing بخطر انداختن
jeopardizes بخطر انداختن
depopulate از ابادی انداختن
depopulated از ابادی انداختن
reverberated ولوله انداختن
reverberated طنین انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com