Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
inferior
پایین رتبه فرعی
inferiors
پایین رتبه فرعی
Other Matches
low order
پایین رتبه
minor
پایین رتبه
minor
پایین رتبه خرد
princeling
شاهزاده پایین رتبه
subalternate
شخص پایین رتبه
low order digit
رقم پایین رتبه
below the horizon
رتبه من از او پایین تر است
puisne judge
قاضی پایین رتبه دادرس جز
subordinate
فرعی پایین تر
subordinated
فرعی پایین تر
subordinates
فرعی پایین تر
subordinating
فرعی پایین تر
midshipman
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
score
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scores
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scored
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
subspecies
قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype
بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
down
سوی پایین بطرف پایین
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
stepping
رتبه
step
رتبه
ranks
رتبه
ranked
رتبه
from within the ranks of
از رتبه
grades
رتبه
order
رتبه
coordinate
هم رتبه
stations
رتبه
stationed
رتبه
station
رتبه
rank
رتبه
grade
رتبه
run of the mine
بی رتبه
degrees
رتبه
degree
رتبه
of the same grade
هم رتبه
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
grade
درجه رتبه
degrades
تنزیل رتبه
compeer
هم رتبه بودن با
rating
درجه رتبه
grades
درجه رتبه
juniority
رتبه پائین تر
ranking
رتبه بندی
khedivate
رتبه خدیو
khediviate
رتبه خدیو
high ranking
عالی رتبه
high order
رتبه بالا
ratings
درجه رتبه
centile rank
رتبه صدکی
percentile rank
رتبه صدکی
third degree
رتبه سوم
step
رتبه درجه
step
مرحله رتبه
to get one's stripes
رتبه گرفتن
demotion
تنزل رتبه
stepping
رتبه درجه
stepping
مرحله رتبه
episcopate
رتبه اسقفی
dignity
مقام رتبه
degrade
تنزیل رتبه
he is next to you in rank
او در رتبه پس از شماست
ranking
عالی رتبه
outrank
رتبه بالاترداشتن
place
مقام رتبه
ranks
رتبه بندی
rank
رتبه بندی
ranked
رتبه بندی
places
مقام رتبه
permanent rank
رتبه دایمی
degradation
تنزل رتبه
placing
مقام رتبه
comedown
تنزل رتبه ومقام
ranks
رتبه بندی کردن
degrades
تنزل رتبه دادن
grade
درجه بندی رتبه
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
eminency
عالی رتبه عالیجناب
high order bit
بیت بالا رتبه
justiciary
داور عالی رتبه
degrade
تنزل رتبه دادن
clock stagger
رتبه زمان سنجی
demotes
تنزل رتبه دادن
demoting
تنزل رتبه دادن
demoted
تنزل رتبه دادن
demote
تنزل رتبه دادن
ranked
رتبه بندی کردن
degrees
رتبه بندی کردن
advancing
<adj.>
ترفیع رتبه دادن
promotions
ترفیع رتبه پیشرفت
promotion
ترفیع رتبه پیشرفت
noncommissioned officer
افسر دون رتبه
degree
رتبه بندی کردن
eminence
عالی رتبه عالیجناب
grades
درجه بندی رتبه
rank
رتبه بندی کردن
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
advance
ترفیع رتبه دادن
the rank of colonel
پایه یا رتبه سرهنگی
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
credit rating
رتبه بندی اعتباری مشتریان
warlord
افسر عالی رتبه ارتش
duumvirate
اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
duumvir
شریک رتبه حکومت دو نفری
stratum
رتبه طبقه نسج سلولی
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
isotropic ranking
رتبه بندی غیر کمی
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
undergrad u te
شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
downgrade
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
chancellory
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
chancellery
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
eminence
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
downgraded
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrades
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrading
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
sublease
اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
declassifies
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
ranking
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
declassified
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
petty
فرعی
adjunct
فرعی
inferior
فرعی
tributary
فرعی
secondary
فرعی
incident
فرعی
accessory
فرعی
min
فرعی
by
فرعی
subsidiary
فرعی
derivative
فرعی
lateral
فرعی
incidents
فرعی
adjuncts
فرعی
subsidiaries
فرعی
derivatives
فرعی
inferiors
فرعی
branch lines
خط فرعی
tributaries
فرعی
accessorial
فرعی
minor
فرعی
secondary effect
اثر فرعی
fall-out
[side effect]
اثر فرعی
byeffect
اثر فرعی
by-effect
اثر فرعی
adverse reaction
اثر فرعی
spillover effect
اثر فرعی
extrinsic
فرعی
second class
فرعی
sub dam
سد فرعی
half deck
پل فرعی
ancillary
فرعی
subaltern
فرعی
branch line
خط فرعی
succursal
فرعی
subalterns
فرعی
subcommittees
کمیته فرعی
subcommittees
کمیسیون فرعی
inset
نقشه فرعی
subcommittee
کمیسیون فرعی
subcommittee
کمیته فرعی
subclass
شعبه فرعی
by-products
محصول فرعی
insets
نقشه فرعی
side issue
موضوع فرعی
subfamily
خانواده فرعی
subdirectory
فهرست فرعی
subclass
طبقه فرعی
minor arts
هنرهای فرعی
appendage
دستگاه فرعی
minor elements
عناصر فرعی
minor league
لیگ فرعی
municipal road
راه فرعی
subagency
نمایندگی فرعی
sub station
پست فرعی
minor constituent
عنصر فرعی
sub network
شبکه فرعی
sub contractor
پیمانکار فرعی
side issues
موضوع فرعی
side issue
مسئله فرعی
side issues
مسئله فرعی
stop street
خیابان فرعی
secondary port
بندر فرعی
secondary markets
بازارهای فرعی
side line occupations
مشاغل فرعی
corollaries
نتیجه فرعی
corollary
نتیجه فرعی
second fiddle
شخص فرعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com