English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
To decrease. To lower. پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
Other Matches
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
to go down پایین رفتن
comedown پایین رفتن
go down پایین رفتن
to get down پایین رفتن
to sink in the scale پایین رفتن
bump بالا و پایین رفتن
reflow فرونشینی پایین رفتن
schuss مستقیما ازسراشیب پایین رفتن
heaving بالا و پایین رفتن ناو
swaying بالا و پایین رفتن ناو
pitches بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
relictoin پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
exchange depareciation تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
sags یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
to rig the market با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
culled مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
cull مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
culls مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
culling مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
fall تنزل
depreciation تنزل
reduction تنزل
reductions تنزل
declined تنزل
decadence تنزل
contraction تنزل
decline تنزل
declines تنزل
contractions تنزل
declining تنزل
degression تنزل
decrease تنزل
abating تنزل
decreases تنزل
decadency تنزل
decreased تنزل
degradation تنزل
set back تنزل
regress تنزل
regression تنزل
abated تنزل
abate تنزل
step backwards تنزل
abates تنزل
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
lowers تنزل دادن
degradation تنزل رتبه
devaluation تنزل نرخ
magnetic declination تنزل مغناطیسی
fall تنزل کردن
depression تنزل افسردگی
deflation تنزل قیمت
forfeiture تنزل ارزش
retrograde تنزل کننده
degradation تنزل درجه
depression تنزل ناصافی
depressions تنزل افسردگی
depressions تنزل ناصافی
to come down with a run تنزل کردن
depreciator تنزل دهنده
fall off <idiom> تنزل کردن
graceful degradation تنزل مطبوع
decays خرابی تنزل
degrades تنزل دادن
fall تنزل کرد ن
lowered تنزل دادن
decaying خرابی تنزل
magnetic decay تنزل مغناطیسی
demotion تنزل رتبه
to go backward تنزل کردن
depreciative تنزل دهنده
pejorative تنزل دهنده
decayed خرابی تنزل
lower تنزل دادن
cut rate تنزل قیمت
active تنزل بردار
reducing تنزل دادن
degrade تنزل دادن
decay خرابی تنزل
degrades تنزل کردن
degrade تنزل کردن
mark down تنزل قیمت
reduce تنزل دادن
lowering تنزل دادن
reduces تنزل دادن
declines تنزل کردن کاستن
degrades تنزل رتبه دادن
declining تنزل کردن کاستن
devaluation تنزل قیمت پول
declined تنزل کردن کاستن
fluctuable مستعد ترقی و تنزل
to sink in the scale در مقام تنزل کردن
demoted تنزل رتبه دادن
decline تنزل کردن کاستن
roll back عمل تنزل دادن
devaluate تنزل قیمت دادن
devalue تنزل قیمت دادن
devalued تنزل قیمت دادن
devalues تنزل قیمت دادن
demoting تنزل رتبه دادن
demotes تنزل رتبه دادن
demote تنزل رتبه دادن
devaluing تنزل قیمت دادن
declining economy اقتصاددر حال تنزل
comedown تنزل رتبه ومقام
declining industry صنعت درحال تنزل
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
fluctuation ترقی و تنزل نوسان
degrade تنزل رتبه دادن
currency depreciation تنزل ارزش پول
demonetize تنزل پیدا کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decay فاسد شدن تنزل کردن
to be reduced to the ranks بپایه سربازی تنزل یافتن
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
playdown تنزل دادن کوچک کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
undulation صعودو نزول ترقی و تنزل
bond discount تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
declassified تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
declassify تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
demonetization تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
regressive tax مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
put in more عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
infara پایین
hypogenous پایین رو
low پایین
infara پایین تر
tailwater پایین اب
bottom پایین
subteen پایین تر از سن 31
bottoms پایین
flattest پایین
flat پایین
bal از مچ پا به پایین
hereafter <adv.> در پایین
below پایین
underneath پایین
down پایین
subatmospheric پایین تر از جو
neath or neath پایین
neath or neath پایین تر
beneath پایین تر
dowm پایین
de- پایین
below <adv.> در پایین
vide infara پایین
down stairs پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
submiss پایین
lower most پایین تر
beneath پایین
lowered پایین تر
lowers پایین تر
short پایین تر
shitu پایین
low level پایین
shorter پایین تر
further down پایین تر
lower limit حد پایین
lower پایین
lower پایین تر
sub- یا پایین تر
shortest پایین تر
lowering پایین تر
subordinate فرعی پایین تر
shut پایین اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com