Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
Other Matches
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
consequences
عواقب
complications
عواقب
complication
عواقب
sequela
عواقب
aftermath
عواقب بعدی
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
fremitus
لرزش
tremors
لرزش
frissons
لرزش
frisson
لرزش
trembling
لرزش
tremulously
با لرزش
flutter
لرزش
vibration
لرزش
fluttered
لرزش
fluttering
لرزش
flutters
لرزش
succussion
لرزش
tremolo
لرزش
tremblement
لرزش
tremor
لرزش
quake
لرزش
tremour
لرزش
palpitations
لرزش
palpitation
لرزش
quakes
لرزش
quaking
لرزش
quaked
لرزش
trills
لرزش صدا
quake
لرزش داشتن
tremulant
لرزش دار
succussion
لرزش مایعات
trepidation
لرزش رعشه
trill
لرزش صدا
shimmey
لرزش داشتن
shimmy
لرزش داشتن
trilled
لرزش صدا
thirl
لرزش طنین
titubation
لرزش تلوتلوخوردن
tremulant
ترسان لرزش
shaking
لرزش نوسان
shaking
لرزش تزلزل
shakes
لرزش نوسان
shakes
لرزش تزلزل
shake
لرزش نوسان
shake
لرزش تزلزل
tremolant
لرزش دار
tremolant
موجد لرزش
flutters
لرزش اهتزاز
fluttered
لرزش اهتزاز
flutter
لرزش اهتزاز
fluttering
لرزش اهتزاز
quaked
لرزش داشتن
aflutter
در حال لرزش
quakes
لرزش داشتن
boom swing
ناحیه لرزش
quaking
لرزش داشتن
magnetic ripple
لرزش مغناطیسی
tremulous
لرزش دار
vibration
لرزش ماساژ دادن
sbend distortion
لرزش تصویر رادار
tremolo
لرزش صدا تحریر
tirl
مرتعش کردن لرزش
As you make your bed so you must lie on it
<idiom>
هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
vibratile
قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
quavers
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
scurve distortion
لرزش تصویر رادار در اثرحرکت انتن
quaver
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavered
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
sbend distortion
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
vouchsafes
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
recoils
پس نشستن
recoiled
پس نشستن
recoil
پس نشستن
running aground
به گل نشستن
to take a chair
نشستن
to lose ground
پس نشستن
recoiling
پس نشستن
await
نشستن
perched
نشستن
perches
نشستن
perching
نشستن
seizes
نشستن
perch
نشستن
sit
نشستن
awaits
نشستن
awaiting
نشستن
sits
نشستن
seize
نشستن
seized
نشستن
awaited
نشستن
to give ground
پس نشستن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
adopt
به فرزندی پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
adoption
به فرزندی پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
receive
رسیدن پذیرفتن
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
risks
پذیرفتن خطر
honor
پذیرفتن برات
filiate
بفرزندی پذیرفتن
risking
پذیرفتن خطر
risked
پذیرفتن خطر
deigns
لطفا پذیرفتن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
risk
پذیرفتن خطر
deigning
لطفا پذیرفتن
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopting
درمیان خود پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopt
درمیان خود پذیرفتن
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
listen
پذیرفتن استماع کردن
listened
پذیرفتن استماع کردن
listening
پذیرفتن استماع کردن
listens
پذیرفتن استماع کردن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
to take the wheel
پشت رل نشستن
to lie in w
درکمین نشستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com