Dictiornary-Farsi | پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
write off <idiom>	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن


Other Matches

let the chips fall where they may <idiom>	نگران نتیجه یک کشف نبودن
nonneutralities of income taxation	خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
certificate of damage	تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
backward and f.	پس وپیش
to and fro	پس وپیش
reciprocating	پس وپیش رو
slide	پس وپیش رونده
transposition	پس وپیش سازی
teeters	پس وپیش رفتن
slides	پس وپیش رونده
rearrngement	پس وپیش سازی
teeter	پس وپیش رفتن
teetered	پس وپیش رفتن
teetering	پس وپیش رفتن
Back and forth.	پس وپیش ( جلو وعقب )
To be between the devil and the deep blue sea.	راه پس وپیش نداشتن
indemnities	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
transposal	پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
prognostic	وابسته به اثار اتی وپیش بینی مرض
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
agaze	نگران
agag	نگران
perturbed	نگران
uptight	نگران
agog	نگران
anguished	نگران
apprehensive	نگران
bothering	نگران شدن
bothered	نگران شدن
bother	نگران شدن
bothers	نگران شدن
Don't worry! <idiom>	نگران نباش!
worry	نگران کردن
worries	نگران کردن
anguish	نگران کردن
solicitous	مایل نگران
solicitously	مایل نگران
cark	نگران شدن
look for	نگران بودن
shook up <idiom>	نگران ،ناراحت
worked up <idiom>	عصبانی ،نگران
never mind <idiom>	نگران نباش
bated	مشتاقو نگران
off-putting	نگران کننده
I am not worried about it.	من در موردش نگران نیستم.
weigh on/upon <idiom>	نگران کردن شخص
Don't worry about it! <idiom>	در موردش نگران نباش!
panicky person	آدم همیشه نگران و دلواپس
jitterbug	آدم همیشه نگران و دلواپس
nervous wreck	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
concerns	دلواپس کردن نگران بودن
You need spare no expense .	نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
concern	دلواپس کردن نگران بودن
nervous Nelly	آدم همیشه نگران و دلواپس
Take no thought of the morrow.	نگران فردا [آینده] نباش.
We were all so anxious about you.	ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
to greenwash	نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
to lose sleep over something [someone] <idiom>	بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
lacked	نبودن
lacks	نبودن
lack	نبودن
absence	نبودن
absences	نبودن
to be at ease	راحت نبودن
disagrees	موافق نبودن
disagreed	موافق نبودن
disagree	موافق نبودن
eccentrics	هم مرکز نبودن
eccentric	هم مرکز نبودن
to retire in to oneself	معاشر نبودن
run short <idiom>	کافی نبودن
twiddle one's thumbs <idiom>	مشغول نبودن
to be no more	دیگر نبودن
to be out of heart	سرخلق نبودن
be off one's duty	سر خدمت نبودن
unconditionality	معلق نبودن
haze	روشن نبودن مه
misbeseem	زیبنده نبودن
stand-offs	محشور نبودن
stand-off	محشور نبودن
stand off	محشور نبودن
to go out of fashion	دیگرمتداول نبودن
no new is good new	نبودن خبر
inedibility	ماکول نبودن
inapplicability	عملی نبودن
bushes	در فرم نبودن
bush	در فرم نبودن
disagreeing	موافق نبودن
greenwash	نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
out of kilter <idiom>	دربالانس خوبی نبودن
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
misbeseem	نیامدن به نبودن برای
displease	خوش ایند نبودن
dishonored	قابل پرداخت نبودن
dishonoring	قابل پرداخت نبودن
dishonors	قابل پرداخت نبودن
dishonour	قابل پرداخت نبودن
dishonouring	قابل پرداخت نبودن
dishonours	قابل پرداخت نبودن
dishonoured	قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
no cigar <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
unanswered	همردیف نبودن حریف
inapprehensibility	قابل درک نبودن
displeases	خوش ایند نبودن
no deal <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
no great shakes <idiom>	حدوسط ،مهم نبودن
top	روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
indulges	مخالف نبودن رها ساختن
indulged	مخالف نبودن رها ساختن
indulge	مخالف نبودن رها ساختن
differing	شبیه چیز دیگر نبودن
indulging	مخالف نبودن رها ساختن
throw together <idiom>	عجله داشتن ومراقب نبودن
sell out <idiom>	صادق نبودن ،فرختن راز
not my cup of tea <idiom>	باب طبع کسی نبودن
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
run-of-the-mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
time out	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
fluctuates	ثابت نبودن موج زدن
fluctuated	ثابت نبودن موج زدن
fluctuate	ثابت نبودن موج زدن
acatamathesia	قادر بدرک سخن نبودن
goof off <idiom>	کار نکردن یاجدی نبودن
inexpressiveness	زیان دار نبودن گنگی
differ	شبیه چیز دیگر نبودن
differs	شبیه چیز دیگر نبودن
misbecome	زیبنده نبودن ناجوربودن برای
mismatch	متناسب نبودن ناجور بودن
differed	شبیه چیز دیگر نبودن
miscast	برای نقش خودمناسب نبودن
permute	پس وپیش کردن قلب کردن
induction	پذیرش
admissions	پذیرش
adoption	پذیرش
admittance	پذیرش
acceptation	پذیرش
acceptance limit	حد پذیرش
acceptances	پذیرش
reception	پذیرش
receptions	پذیرش
intakes	پذیرش
intake	پذیرش
patients	پذیرش
admission	پذیرش
patient	پذیرش
assent	پذیرش
assented	پذیرش
assenting	پذیرش
assents	پذیرش
inductions	پذیرش
acceptance	پذیرش
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing]	مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
bark is worse than one's bite <idiom>	به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
admission rate	میزان پذیرش
acceptable	قابل پذیرش
admission port	دریچه پذیرش
admission requirements	شرایط پذیرش
acceptance test	آزمون پذیرش
refuses	عدم پذیرش
refused	عدم پذیرش
refuse	عدم پذیرش
refusing	عدم پذیرش
acceptance of offer	پذیرش پیشنهاد
admission of liability	پذیرش تعهدات
reception	دریافت پذیرش
group acceptance	پذیرش گروهی
acceptable <adj.>	قابل پذیرش
imprimatur	تصویب پذیرش
social acceptance	پذیرش اجتماعی
adequate <adj.>	قابل پذیرش
sufficiently <adv.>	قابل پذیرش
magnetic susceptibility	پذیرش مغناطیسی
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل پذیرش
good [sufficient] <adj.>	قابل پذیرش
sufficient <adj.>	قابل پذیرش
induction station	مرکز پذیرش
satisfactory <adj.>	قابل پذیرش
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
receptivity	قدرت پذیرش
Reception	پذیرش هتل
receptionist	متصدی پذیرش
receptions	دریافت پذیرش
selective admission	پذیرش انتخابی
rejection	عدم پذیرش
repulsion	عدم پذیرش
sufficing <adj.>	قابل پذیرش
admission	پذیرش به بیمارستان
tolerability	قابلیت پذیرش
face the music <idiom>	پذیرش نسخه