English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
Other Matches
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
rejected عدم پذیرش چیزی
rejecting عدم پذیرش چیزی
rejects عدم پذیرش چیزی
reject عدم پذیرش چیزی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
hire out <idiom> پذیرش برای شغل
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
accept سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepts سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
reception قدرت پذیرش پذیرایی کردن
receptions قدرت پذیرش پذیرایی کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything برای چیزی
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requests تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
demands تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
asks برای چیزی بی تاب شدن
demand تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
ask برای چیزی بی تاب شدن
asked برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
demanded تقاضا برای انجام چیزی
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
steeper فرف برای خیساندن چیزی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
approval توافق برای استفاده از چیزی
asking برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
assented پذیرش
assents پذیرش
adoption پذیرش
intake پذیرش
assent پذیرش
assenting پذیرش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com