English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English Persian
to accept this token of my esteem پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
Other Matches
trophy of war یادبود جنگی بنای یادبود جنگ
commemorations یادبود
to the memory of به یادبود
memorials یادبود
memorial یادبود
commemoration یادبود
memorials بنای یادبود
souvenirs یادبود خاطره
souvenir یادبود خاطره
memorial بنای یادبود
celebrate یادبود گرفتن
celebrates یادبود گرفتن
stand علامت یادبود
token یادگار یادبود
celebrating یادبود گرفتن
tokens یادگار یادبود
centenaries جشن یا یادبود صدساله
centennial یادبود صدساله سده
commemorations مجلس یاجشن یادبود
centenary جشن یا یادبود صدساله
commemoration مجلس یاجشن یادبود
keepsakes هدیه یادگاری یادبود
keepsake هدیه یادگاری یادبود
centennials یادبود صدساله سده
memorials لوحه یادبود وابسته به حافظه
memorial لوحه یادبود وابسته به حافظه
Memorial Day روز یادبود کشته شدگان جنگی
column cochlis [ستون های یادبود بزرگ شبیه طاق نصرت]
vouchsafing پذیرفتن
vouchsafe پذیرفتن
embracing پذیرفتن
embraces پذیرفتن
embraced پذیرفتن
embrace پذیرفتن
take by storm <idiom> پذیرفتن
take in پذیرفتن
admitting پذیرفتن
admits پذیرفتن
allow پذیرفتن
allows پذیرفتن
allowing پذیرفتن
hear پذیرفتن
hears پذیرفتن
to take in پذیرفتن
admit پذیرفتن
vouchsafes پذیرفتن
vouchsafed پذیرفتن
accepts پذیرفتن
accept پذیرفتن
accepting پذیرفتن
stela ستون سنگی یادبود یاد بود یالوح سنگی دستگیره
stele ستون سنگی یادبود یاد بود یالوح سنگی دستگیره
receives رسیدن پذیرفتن
deign لطفا پذیرفتن
deigns لطفا پذیرفتن
deigning لطفا پذیرفتن
acceptance of goods پذیرفتن کالا
risks پذیرفتن خطر
to run away with باشتاب پذیرفتن
deigned لطفا پذیرفتن
filiate بفرزندی پذیرفتن
honor پذیرفتن برات
hearken بگوش دل پذیرفتن
risk پذیرفتن خطر
risked پذیرفتن خطر
risking پذیرفتن خطر
snap up بیدرنگ پذیرفتن
co-opted بهمکاری پذیرفتن
co-opt بهمکاری پذیرفتن
co opt بهمکاری پذیرفتن
adoption به فرزندی پذیرفتن
acculturate فرهنگ پذیرفتن
co-opting بهمکاری پذیرفتن
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
receive رسیدن پذیرفتن
adopt به فرزندی پذیرفتن
adopts به فرزندی پذیرفتن
to snatch at باشتیاق پذیرفتن
adopting به فرزندی پذیرفتن
co-opts بهمکاری پذیرفتن
anniversaries مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
anniversary مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co option پذیرفتن بعنوان همکار
pig in a poke <idiom> چشم بسته پذیرفتن
to take a bet پذیرفتن گرویا شرط
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
to toe the line برنامه حزبی را پذیرفتن
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
adhibit ترتیب دادن پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
adopt درمیان خود پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
listened پذیرفتن استماع کردن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
listening پذیرفتن استماع کردن
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
listens پذیرفتن استماع کردن
adopts درمیان خود پذیرفتن
affiliate به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliating به فرزندی پذیرفتن مربوط
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
listen پذیرفتن استماع کردن
affiliates به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculated قبول کردن پذیرفتن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
allow پذیرفتن اعطاء کردن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
allows پذیرفتن اعطاء کردن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
eat humble pie <idiom> پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
judaize اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
take پذیرفتن موثر واقع شدن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to overtax oneself بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
bosoms بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosom بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
to carry a motion by acclamation درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billets محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declares پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declare پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
admitting بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admits بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com