English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co option پذیرفتن بعنوان همکار
Other Matches
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
cohorts همکار
cohort همکار
f.creature همکار
cooperator همکار
competitor همکار
blokes همکار
coadjutor همکار
compatriot همکار
bloke همکار
compatriots همکار
colleage همکار
co worker همکار
competitors همکار
competitress مونث همکار
counterpart همکار رونوشت
counterparts همکار همدوش
teammate همکار همقطار
company network شبکه همکار
counterpart همکار همدوش
counterparts همکار رونوشت
coacting group گروه همکار
She is also a valued colleague. او [زن] همچنین یک همکار ارزشمندی است. [اصطلاح رسمی و در نوشتنی]
trotskism سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
embraces پذیرفتن
admitting پذیرفتن
embrace پذیرفتن
embracing پذیرفتن
admit پذیرفتن
hears پذیرفتن
hear پذیرفتن
allows پذیرفتن
allowing پذیرفتن
allow پذیرفتن
vouchsafing پذیرفتن
vouchsafes پذیرفتن
vouchsafed پذیرفتن
vouchsafe پذیرفتن
admits پذیرفتن
take by storm <idiom> پذیرفتن
accept پذیرفتن
accepting پذیرفتن
to take in پذیرفتن
accepts پذیرفتن
take in پذیرفتن
embraced پذیرفتن
by way of بعنوان
undwe the t. of بعنوان
risks پذیرفتن خطر
receive رسیدن پذیرفتن
receives رسیدن پذیرفتن
acceptance of goods پذیرفتن کالا
to run away with باشتاب پذیرفتن
adopt به فرزندی پذیرفتن
filiate بفرزندی پذیرفتن
adopting به فرزندی پذیرفتن
adopts به فرزندی پذیرفتن
risked پذیرفتن خطر
deigned لطفا پذیرفتن
deigning لطفا پذیرفتن
deigns لطفا پذیرفتن
to snatch at باشتیاق پذیرفتن
risking پذیرفتن خطر
acculturate فرهنگ پذیرفتن
deign لطفا پذیرفتن
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
hearken بگوش دل پذیرفتن
co-opts بهمکاری پذیرفتن
risk پذیرفتن خطر
co-opting بهمکاری پذیرفتن
co opt بهمکاری پذیرفتن
co-opted بهمکاری پذیرفتن
co-opt بهمکاری پذیرفتن
honor پذیرفتن برات
snap up بیدرنگ پذیرفتن
adoption به فرزندی پذیرفتن
under cover of frind ship بعنوان دوستی
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
to toe the line برنامه حزبی را پذیرفتن
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
listened پذیرفتن استماع کردن
to take a bet پذیرفتن گرویا شرط
listen پذیرفتن استماع کردن
affiliating به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliate به فرزندی پذیرفتن مربوط
listening پذیرفتن استماع کردن
adhibit ترتیب دادن پذیرفتن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
adopt درمیان خود پذیرفتن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
allow پذیرفتن اعطاء کردن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
pig in a poke <idiom> چشم بسته پذیرفتن
allows پذیرفتن اعطاء کردن
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
adopts درمیان خود پذیرفتن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
listens پذیرفتن استماع کردن
adopting درمیان خود پذیرفتن
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
bakuninism اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
patterns بعنوان الگو بکاربردن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
supervisory بعنوان بررسی کننده
judaize اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
eat humble pie <idiom> پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
to accept this token of my esteem پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
take پذیرفتن موثر واقع شدن
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
parent بعنوان والدین عمل کردن
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
as بهمان اندازه بعنوان مثال
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
instance بعنوان مثال ذکر کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to bite the bullet <idiom> پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself بیش از ظرفیت خود مسئولیتی [کاری] پذیرفتن
bosoms بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosom بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
billeting محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billet محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com