Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
Other Matches
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
There is more to it than meets the eye . It is not simple as all that.
موضوع اینقدرها هم ساده نیست
atom
مقدار یا رشتهای که به حالت ساده تری قابل تبدیل نیست
atoms
مقدار یا رشتهای که به حالت ساده تری قابل تبدیل نیست
ancillary equipment
وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
simplify
ساده تر کردن چیزی
simplifying
ساده تر کردن چیزی
simplifies
ساده تر کردن چیزی
vulgarization
تعمیم چیزی بزبان ساده
no object
چیزی نیست
no matter
چیزی نیست
it is immaterial
چیزی نیست
dont mention it
چیزی نیست
basics
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
basic
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
that in nothing to me
پیش من چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
no such thing
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
it is a soft snap
چیزی نیست کاراسانی است
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
not at all
هیچ همچو چیزی نیست
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
in a pinch
<idiom>
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
IF statement
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
accept
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
allows
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
honor
پذیرفتن برات
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
risks
پذیرفتن خطر
adoption
به فرزندی پذیرفتن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
risking
پذیرفتن خطر
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
risked
پذیرفتن خطر
filiate
بفرزندی پذیرفتن
deigns
لطفا پذیرفتن
adopt
به فرزندی پذیرفتن
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
receive
رسیدن پذیرفتن
risk
پذیرفتن خطر
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
listened
پذیرفتن استماع کردن
listening
پذیرفتن استماع کردن
listens
پذیرفتن استماع کردن
listen
پذیرفتن استماع کردن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopting
درمیان خود پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeted
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com