Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
Other Matches
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
answered
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
hear
شنیدن
listen
شنیدن
at hearing it
از شنیدن ان
listening
شنیدن
listened
شنیدن
listens
شنیدن
hears
شنیدن
listen
شنیدن
hear
شنیدن
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
mishear
عوضی شنیدن
mishears
عوضی شنیدن
rehear
دوباره شنیدن
he was pleased to hear it
از شنیدن ان خوشنودشد
misheard
عوضی شنیدن
mishearing
عوضی شنیدن
audible
قابل شنیدن
overhear
از فاصله دور شنیدن
overheard
از فاصله دور شنیدن
overhearing
از فاصله دور شنیدن
overhears
از فاصله دور شنیدن
to smell something burning
بوی سوخته شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees.
گل گفتن وگه شنیدن
inaudible
غیر قابل شنیدن
beeps
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps
صدای اخطار قابل شنیدن
audible
آنچه قابل شنیدن است
beep
صدای اخطار قابل شنیدن
bleep
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping
صدای اخطار قابل شنیدن
beeping
صدای اخطار قابل شنیدن
beeped
صدای اخطار قابل شنیدن
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
Hear it on the grapevine
<idiom>
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
to miss plant
سبز نشدن
resist temptation
وسوسه نشدن
to keep up one's spirits
دلسرد نشدن
to miss fire
کامیاب نشدن
to get out of the way
مانه نشدن
to go wrong
موفق نشدن
to put by
تسلیم نشدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
disallowing
قائل نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
disallowed
قائل نشدن
disallows
قائل نشدن
to fall through
موفق نشدن
disallow
قائل نشدن
unsay
گفته نشدن
excluding
شامل نشدن
audio
مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
In at one ear and out at the other .
<proverb>
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
exclusion
عمل شامل نشدن
drown out
<idiom>
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
blackouts
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
blackout
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
expostfacto
عطف به ماسبق نشدن قانون
received
پذیرفته
accepted
پذیرفته
agreed
پذیرفته
avowed
پذیرفته
agreed to
پذیرفته
adopted
پذیرفته
taken
پذیرفته
unquestioned
پذیرفته
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
to go down
پذیرفته شدن
admitted
پذیرفته شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
approved
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
agreed
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
to pass muster
پذیرفته شدن
authorized
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
he was received to membership
بعضویت پذیرفته شد
his was granted
دعایش پذیرفته شد
passed
<adj.>
<past-p.>
پذیرفته شده
bell character
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
flash to bang time
زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakage
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
accepted barbarism
غلط مشهور یا پذیرفته
acceptably
چنانچه پذیرفته شود
slav accepted
اسلاو پذیرفته شده
administrative acceptees
پرسنل پذیرفته شده
inductee
استخدامی پذیرفته شده
slav declined
اسلاو پذیرفته نشده
persona non grata
شخص پذیرفته نشده
king's gambit declined
گامبی شاه پذیرفته نشده
queen's gambit declined
گامبی وزیر پذیرفته نشده
to be called at the bar
به سمت وکالت پذیرفته شدن
matriculates
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
matriculating
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculating
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculates
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculate
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculate
در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
queen's gambit accepted
گامبی وزیر پذیرفته شده
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
recognized asylum seeker
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
naturalize
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
person entitled to asylum
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
asylee
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
naturalises
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Nothing can excuse such impoliteness.
هیچ عذری برای بی ادبی پذیرفته نیست
margins
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
specification
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
ratchet effect
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
alekhine's variation
واریاسیون الخین در گامبی وزیر پذیرفته نشده شطرنج
non matriculated
دوره دبیرستان را بپیان نرسانده یا بدانشگاه پذیرفته نشده
approval
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
tabled
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tabling
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
parity
سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
affirmative
سیگنال تصدیق از طرف گیرنده که پیام را پذیرفته است و آماده بعدی است.
CMIP
پروتکلی که به طور رسمی توسط IOS پذیرفته شده است برای انتقال افلاعات مدیریت شبکه در شبکه
responded
پاسخ
rebutter
پاسخ رد
replication
پاسخ
counterplea
پاسخ رد
reply
پاسخ
answerback
در پاسخ
in reply to
در پاسخ
respond
پاسخ
replying
پاسخ
responsions
پاسخ
replies
پاسخ
responds
پاسخ
statement
پاسخ
answers
پاسخ
response
[commentary]
پاسخ
representation
[statement]
پاسخ
answer
پاسخ
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
in answer to
در پاسخ به
negative reply
پاسخ رد
answering
پاسخ
item of written comment
پاسخ
answered
پاسخ
no
: پاسخ نه
responses
پاسخ
response
پاسخ
replied
پاسخ
postulates
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulate
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulated
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulating
هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
distal response
پاسخ دوربرد
impluse response
پاسخ ایمپولز
answering
: جواب پاسخ
response strength
نیرومندی پاسخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com